- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۹۴۴
- شماره مطلب: ۴۳۹۸
-
چاپ
ترکیببند عاشورایی
گر به حشرت، ای فرات! آرند در پای حساب
حیرتی دارم که زهرا را چه میگویی جواب
ای رواق آسمان! گر سرنگون گردی، رواست
زآنکه شد از تیشهی ظلم تو، قصر دین، خراب
عصر عاشورا، اگر هنگامهی محشر نبود
از چه رو یک نیزه شد، بُعد زمین تا آفتاب؟
گیرم از نسل پیمبر، زادهی زهرا نبود
کس بُرد لبتشنه سر را بر لب دریای آب؟
چون که لیلی چنگ زد بر تار زلف اکبرش
کوه با سنگیندلی در ناله آمد چون رباب
خیمه زد ابر غم و باران خون، باریده شد
روز عاشورا ز دود آه دلهای کباب
ای سپهر بیمروّت! اصغر و میدان رزم!
وی جهان بیحمیّت! زینب و بزم شراب
پرده از روی مصیبت کی توان افکندنش؟
آنکه بودی دست چرخش، کوته از بند نقاب
کودکان تشنه را، زینب به بالین سر نهاد
از برای آنکه بیند آب را شاید به خواب
کربلا گریان بُوَد بر حال اطفال حسین
دانههای سبحه باشد، اشک چشم آن تراب
جای دارد، ای فلک! تا این عزا باشد به پا
افکنی از کهکشان در گردنت، شال عزا
-
طلوع آفتاب و نعت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
سپیدهدم که ز تأثیر مهر نورانی
سپهر گشت چو گاو سپید پیشانی
قلوب تیره قبطیّ شام شد روشن
چو کرد خور، ید و بیضای چور عمرانی
فرار کرد شب از پیش روشنایی روز
چنان که اهرمن از قاریان قرآنی
-
ترکیببند عاشورایی
روان به جانب اصغر، چو تیر حرمله شد
زمانه گفت زمین را که وقت زلزله شد
نمود زمزمهای بلبلی به یاد گلی
که از شنیدنش، آفاق پُر ز غلغله شد
چنان به سلسله شد بسته، عابد بیمار
که خون روانه ز چشم هزار سلسله شد
-
ترکیببند عاشورایی
به نینوا چو سفر کرد، پادشاه حجاز
زمانه گشت چو نی با نوای غم، دمساز
چو عشق خوان بلاچید، زد صدای نخست
حسین آمد و بنْشست و دست کرد دراز
-
ترکیببند عاشورایی
قیامت آمد و نامش، مه محرّم شد
چگونه خون نکنم گریه کاوّل غم شد؟
فلک از آهن بیداد، ساخت شمشیری
که قاطع شرف دودمان آدم شد
ترکیببند عاشورایی
گر به حشرت، ای فرات! آرند در پای حساب
حیرتی دارم که زهرا را چه میگویی جواب
ای رواق آسمان! گر سرنگون گردی، رواست
زآنکه شد از تیشهی ظلم تو، قصر دین، خراب
عصر عاشورا، اگر هنگامهی محشر نبود
از چه رو یک نیزه شد، بُعد زمین تا آفتاب؟
گیرم از نسل پیمبر، زادهی زهرا نبود
کس بُرد لبتشنه سر را بر لب دریای آب؟
چون که لیلی چنگ زد بر تار زلف اکبرش
کوه با سنگیندلی در ناله آمد چون رباب
خیمه زد ابر غم و باران خون، باریده شد
روز عاشورا ز دود آه دلهای کباب
ای سپهر بیمروّت! اصغر و میدان رزم!
وی جهان بیحمیّت! زینب و بزم شراب
پرده از روی مصیبت کی توان افکندنش؟
آنکه بودی دست چرخش، کوته از بند نقاب
کودکان تشنه را، زینب به بالین سر نهاد
از برای آنکه بیند آب را شاید به خواب
کربلا گریان بُوَد بر حال اطفال حسین
دانههای سبحه باشد، اشک چشم آن تراب
جای دارد، ای فلک! تا این عزا باشد به پا
افکنی از کهکشان در گردنت، شال عزا