- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۷۶۴
- شماره مطلب: ۴۳۹۷
-
چاپ
ترکیببند عاشورایی
چون شد آتش مشتعل از خیمهگاه اهل بیت
آسمان شد خیمهای از دود آه اهل بیت
تا که از داس شهادت شد درو، کِشت حسین
مانْد بر دیوار غم، روی چو کاه اهل بیت
چاردهساله مهی شد کشته کز هجر رخش
گریه کردن گشت کار سال و ماه اهل بیت
آنچه در خاطر حسین از گیسوی اکبر نهفت
موبهمو پیدا شد از حال تباه اهل بیت
لشکر درد و مصیبت بست صف در قلبشان
چون که شد مغلوب دشمن، پادشاه اهل بیت
بود دستی کز غم و اندوه بر سر میزدند
آنچه باقی مانده بود از دستگاه اهل بیت
سوختند از آتش ظلم یزید و کس نگفت
چیست، ای بیرحم سنگیندل! گناه اهل بیت
چون که گشتند اهل بیت، اقلیم غم را پادشاه
قطرههای اشک خونین شد، سپاه اهل بیت
کاروان کوفه چون کردی گذر از قتلگاه
گیتی از شرمندگی شد، عذرخواه اهل بیت
بس که ضربت روی ضربت بود بر جسم حسین
سست شد از دیدنش، پای نگاه اهل بیت
آسمان با سنگ غم از کوفه تا شام خراب
بست اندر هر قدم، سدّی به راه اهل بیت
چون سواد شهر شام از دور پیدا شد به چشم
گشت بر مردم عیان، روز سپاه اهل بیت
برق آه اهل بیت از سینه بیرون، گر شدی
خرمن هفت آسمان، یک تلّ خاکستر شدی
-
طلوع آفتاب و نعت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
سپیدهدم که ز تأثیر مهر نورانی
سپهر گشت چو گاو سپید پیشانی
قلوب تیره قبطیّ شام شد روشن
چو کرد خور، ید و بیضای چور عمرانی
فرار کرد شب از پیش روشنایی روز
چنان که اهرمن از قاریان قرآنی
-
ترکیببند عاشورایی
روان به جانب اصغر، چو تیر حرمله شد
زمانه گفت زمین را که وقت زلزله شد
نمود زمزمهای بلبلی به یاد گلی
که از شنیدنش، آفاق پُر ز غلغله شد
چنان به سلسله شد بسته، عابد بیمار
که خون روانه ز چشم هزار سلسله شد
-
ترکیببند عاشورایی
به نینوا چو سفر کرد، پادشاه حجاز
زمانه گشت چو نی با نوای غم، دمساز
چو عشق خوان بلاچید، زد صدای نخست
حسین آمد و بنْشست و دست کرد دراز
-
ترکیببند عاشورایی
قیامت آمد و نامش، مه محرّم شد
چگونه خون نکنم گریه کاوّل غم شد؟
فلک از آهن بیداد، ساخت شمشیری
که قاطع شرف دودمان آدم شد
ترکیببند عاشورایی
چون شد آتش مشتعل از خیمهگاه اهل بیت
آسمان شد خیمهای از دود آه اهل بیت
تا که از داس شهادت شد درو، کِشت حسین
مانْد بر دیوار غم، روی چو کاه اهل بیت
چاردهساله مهی شد کشته کز هجر رخش
گریه کردن گشت کار سال و ماه اهل بیت
آنچه در خاطر حسین از گیسوی اکبر نهفت
موبهمو پیدا شد از حال تباه اهل بیت
لشکر درد و مصیبت بست صف در قلبشان
چون که شد مغلوب دشمن، پادشاه اهل بیت
بود دستی کز غم و اندوه بر سر میزدند
آنچه باقی مانده بود از دستگاه اهل بیت
سوختند از آتش ظلم یزید و کس نگفت
چیست، ای بیرحم سنگیندل! گناه اهل بیت
چون که گشتند اهل بیت، اقلیم غم را پادشاه
قطرههای اشک خونین شد، سپاه اهل بیت
کاروان کوفه چون کردی گذر از قتلگاه
گیتی از شرمندگی شد، عذرخواه اهل بیت
بس که ضربت روی ضربت بود بر جسم حسین
سست شد از دیدنش، پای نگاه اهل بیت
آسمان با سنگ غم از کوفه تا شام خراب
بست اندر هر قدم، سدّی به راه اهل بیت
چون سواد شهر شام از دور پیدا شد به چشم
گشت بر مردم عیان، روز سپاه اهل بیت
برق آه اهل بیت از سینه بیرون، گر شدی
خرمن هفت آسمان، یک تلّ خاکستر شدی