- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۵۶۴
- شماره مطلب: ۴۳۶۹
-
چاپ
به وقت گلو
به بام بر شدهام، از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلویی که قطعهقطعه، غزل شد
غزلغزل شدهام تا قصیدۀ تو بگویم
غزلغزل شدهام، ای شهید عشق! که چون گل
ز عاشقان گریباندریدۀ تو بگویم
هزار مرتبه آتش شدم، نشد که غروبی
ز خیمههای به آتشکشیدۀ تو بگویم
خوشا هماره نمازی! که حمد، مدح تو باشد
به جای سوره، صفات حمیدۀ تو بگویم
به بام بر شدهام با عقیق، آینه، سبزه
مگر ز دیدن ماه ندیدۀ تو بگویم
به بام بر شدهام تشنه، با صدای بریده
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
-
بهشتِ گریه
باز آمدم که گریه به دشت بلا کنم
دردی مگر برای دلم دست و پا کنم
باز آمدم به گریه بشویم درون خویش
جان را به نور عشق گل روشنا کنم
باز آمدم که قفل دل تیره بشکنم
باز آمدم کبوتر دل را هوا کنم
-
با کاروان نیزه (بند چهاردهم)
قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام
قربان آن می یی که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
-
با کاروان نیزه (بند سیزدهم)
تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه
آن یوسفی که تشنه برون آمدی زچاه
جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام
برگشتهای و مینگری سوی قتلگاه
-
با کاروان نیزه (بند دوازدهم)
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
به وقت گلو
به بام بر شدهام، از سپیدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم
اذان به وقت گلویی که قطعهقطعه، غزل شد
غزلغزل شدهام تا قصیدۀ تو بگویم
غزلغزل شدهام، ای شهید عشق! که چون گل
ز عاشقان گریباندریدۀ تو بگویم
هزار مرتبه آتش شدم، نشد که غروبی
ز خیمههای به آتشکشیدۀ تو بگویم
خوشا هماره نمازی! که حمد، مدح تو باشد
به جای سوره، صفات حمیدۀ تو بگویم
به بام بر شدهام با عقیق، آینه، سبزه
مگر ز دیدن ماه ندیدۀ تو بگویم
به بام بر شدهام تشنه، با صدای بریده
اذان به وقت گلوی بریدۀ تو بگویم