- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۷۴۹
- شماره مطلب: ۴۳۶۴
-
چاپ
ماجرای عشق
تا خیمه زد به دشت بلا، مبتلای عشق
شد خیمهگاه، محفل و خلوتسرای عشق
تا در زمین ماریه افکنْد بارِ خویش
پر زد به کوی دوست، به پرّ همای عشق
بارِ امانتی که فلک، طاقتش نداشت
بر دوشِ دل کشید، شه کربلای عشق
خود کیست آن که بارِ شهادت به جان کشد؟
غیر از حسین، خسرو کشورگشای عشق
شاهنشهی که در ره جانان ز جان گذشت
در دل چو یافت، دولتِ بیمنتهای عشق
«ثاراللَّهی» که ریخت چو خونش به راهِ دوست
محبوب شد وِرا دیه و خونبهای عشق
از پشتِ زین چو قامتِ او بر زمین فتاد
شد واژگونه، قامتِ عرش عُلای عشق
خاکم به سر! که خصم لعین، تشنهلب بُرید
اندر کنارِ آب، سرِ مقتدای عشق
اندر عراق، شور مخالف چو شد به پا
شد بر فلک، ز شاه حجازی، نوای عشق
در نینوا چو آمدش از نی، نوای حق
رفت از ثری به اوج ثریّا، صدای عشق
جز نورِ چشم فاطمه و پور مرتضی
عاشق شنیدهای که دهد جان، برای عشق؟
تنها نه او که قاسم و عبّاس و اکبرش
کردند نقدِ جان به ارادت، فدای عشق
جان دادنِ حسین و اسیریّ آل او
این است، شرحِ مختصر ماجرای عشق
«فخرا»! از این مصیبت جانسوز، لب ببند
کز شش جهت، به گوش رسد، وای وای عشق
ماجرای عشق
تا خیمه زد به دشت بلا، مبتلای عشق
شد خیمهگاه، محفل و خلوتسرای عشق
تا در زمین ماریه افکنْد بارِ خویش
پر زد به کوی دوست، به پرّ همای عشق
بارِ امانتی که فلک، طاقتش نداشت
بر دوشِ دل کشید، شه کربلای عشق
خود کیست آن که بارِ شهادت به جان کشد؟
غیر از حسین، خسرو کشورگشای عشق
شاهنشهی که در ره جانان ز جان گذشت
در دل چو یافت، دولتِ بیمنتهای عشق
«ثاراللَّهی» که ریخت چو خونش به راهِ دوست
محبوب شد وِرا دیه و خونبهای عشق
از پشتِ زین چو قامتِ او بر زمین فتاد
شد واژگونه، قامتِ عرش عُلای عشق
خاکم به سر! که خصم لعین، تشنهلب بُرید
اندر کنارِ آب، سرِ مقتدای عشق
اندر عراق، شور مخالف چو شد به پا
شد بر فلک، ز شاه حجازی، نوای عشق
در نینوا چو آمدش از نی، نوای حق
رفت از ثری به اوج ثریّا، صدای عشق
جز نورِ چشم فاطمه و پور مرتضی
عاشق شنیدهای که دهد جان، برای عشق؟
تنها نه او که قاسم و عبّاس و اکبرش
کردند نقدِ جان به ارادت، فدای عشق
جان دادنِ حسین و اسیریّ آل او
این است، شرحِ مختصر ماجرای عشق
«فخرا»! از این مصیبت جانسوز، لب ببند
کز شش جهت، به گوش رسد، وای وای عشق