- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۱۷۴
- شماره مطلب: ۴۳۶۳
-
چاپ
درهای ثمین
تنی که داد به آغوش، جا رسولِ امینش
به خاک کرببلا، چرخ سفله کرد مکینش
ز بعد کشتن اکبر گذشت از سر دنیا
وگرنه خون عدو میگذشت از سر زینش
گذشت از سر و فرزند و مال و جان و برادر
چو دید مینتواند گذشت از سر دینش
به هر طرف که نظر مینمود، وقت شهادت
نبود دادرسی، در تمام روی زمینش
به غیر هلهلۀ کوفی و شماتت شامی
نه لشگری ز یسار و نه همدمی ز یمینش
بس است بهر شهادت، گواه روز قیامت
سنان پهلو و پیکان سینه، سنگ جبینش
چو خاتم از کف آن شه، به چنگِ اهرمن افتاد
چه سود؟ این که بُوَد ماسوا به زیر نگینش
زمانه بست کمر آن قَدَر به خصمی زینب
که کرد عاقبت از بیکسی، خرابهنشینش
کدام بحرِ گهر را رسد به سینۀ «صامت»؟
که لحظهلحظه زند موج، دُرّهای ثمینش
درهای ثمین
تنی که داد به آغوش، جا رسولِ امینش
به خاک کرببلا، چرخ سفله کرد مکینش
ز بعد کشتن اکبر گذشت از سر دنیا
وگرنه خون عدو میگذشت از سر زینش
گذشت از سر و فرزند و مال و جان و برادر
چو دید مینتواند گذشت از سر دینش
به هر طرف که نظر مینمود، وقت شهادت
نبود دادرسی، در تمام روی زمینش
به غیر هلهلۀ کوفی و شماتت شامی
نه لشگری ز یسار و نه همدمی ز یمینش
بس است بهر شهادت، گواه روز قیامت
سنان پهلو و پیکان سینه، سنگ جبینش
چو خاتم از کف آن شه، به چنگِ اهرمن افتاد
چه سود؟ این که بُوَد ماسوا به زیر نگینش
زمانه بست کمر آن قَدَر به خصمی زینب
که کرد عاقبت از بیکسی، خرابهنشینش
کدام بحرِ گهر را رسد به سینۀ «صامت»؟
که لحظهلحظه زند موج، دُرّهای ثمینش