- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۰۲۳
- شماره مطلب: ۴۳۴۰
-
چاپ
نشیب و فراز
به قتلگه ز سر شوق، گفت شاه حجاز
«منم که دیده به دیدار دوست، کردم باز»[i]
بدین شرف که شَوَم کشتۀ محبّت او
«چه شکر گویمت؟ ای کارساز بندهنواز!»
ز شاهراه شهادت چو بگذری، ای دوست!
«بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز»
به خون وضو نکند، گر قتیل راه وفا
«به قول مفتی عشقش، درست نیست، نماز»
به آستان جلالت، جبین به عجز نَهم
«که کیمیای مراد است، خاک کوی نیاز»
سرم به عرش سنان بِه، تنم به فرش تراب
«که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز»
ازل به گوش دلم، پیر میفروشان گفت:
«در این سراچۀ بازیچه، غیر عشق مباز»
به جز خیال تو، اسرار دل که را گویم؟
«چو سروِ راست در این باغ، نیست محرم راز»
به عشق دوست قسم! هر بلا رَود به سرم
«من آن نیام که از این عشقبازی آیم باز»
چه جای گفته ناجور چون تویی؟ «عابد»!
«در آن مقام، که «حافظ» برآورد آواز»
[i]. تضمین غزل «حافظ». (ص 613)
-
بهای عصمت
تا مصحف جمال تو گردیده منظرم
آیات حُسن توست به هر جا که بنْگرم
جز آن که بینم از جلواتت به هر نگاه
سود از سواد دیدهی خونین نمیبَرم
-
اشک حسرت
ز درد دل بگویم یا غم دلدار یا هر دو؟
ز جور خصم نالم یا فراق یار یا هر دو؟
به خون دل نمیدانم ز دامن گَرد غم شویم؟
برادر! یا به اشک دیدهی خونبار یا هر دو؟
-
مجال صحبت
مادرا! ای مونس غمهای من
یاد تو، نوشینی رؤیای من
مدّتی هرچند بودم از تو دور
بود جان، بیطاقت و دل، ناصبور
-
صحرای اندوه
چون قطار محنت و رنج و بلا
کرد از شامات، ره در کربلا
سیّد سجّاد، زینالعابدین
قبلهی حاجات، ارباب یقین
نشیب و فراز
به قتلگه ز سر شوق، گفت شاه حجاز
«منم که دیده به دیدار دوست، کردم باز»[i]
بدین شرف که شَوَم کشتۀ محبّت او
«چه شکر گویمت؟ ای کارساز بندهنواز!»
ز شاهراه شهادت چو بگذری، ای دوست!
«بسا که بر رخ دولت کنی کرشمه و ناز»
به خون وضو نکند، گر قتیل راه وفا
«به قول مفتی عشقش، درست نیست، نماز»
به آستان جلالت، جبین به عجز نَهم
«که کیمیای مراد است، خاک کوی نیاز»
سرم به عرش سنان بِه، تنم به فرش تراب
«که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز»
ازل به گوش دلم، پیر میفروشان گفت:
«در این سراچۀ بازیچه، غیر عشق مباز»
به جز خیال تو، اسرار دل که را گویم؟
«چو سروِ راست در این باغ، نیست محرم راز»
به عشق دوست قسم! هر بلا رَود به سرم
«من آن نیام که از این عشقبازی آیم باز»
چه جای گفته ناجور چون تویی؟ «عابد»!
«در آن مقام، که «حافظ» برآورد آواز»
[i]. تضمین غزل «حافظ». (ص 613)