- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۲۷۶
- شماره مطلب: ۴۳۳۳
-
چاپ
زیارت امّت
چون نوبت شهادت سالار دین رسید
هنگام سوگواری «روحُ الامین» رسید
پس ناوکی ز شست یکی تیره روزگار
بر سجدهگاه قبلۀ اهل یقین رسید
زآن یک خدنگِ ناصیهفرسای جانگزا
چندین هزار رخنه به بنیان دین رسید
آمد ز زین، سپهر سعادت، زمین گزین
چون نوبت شقاوت شمر لعین رسید
پس خنجرش که آه! زبانم بریده باد!
بر حنجر شریف امام مبین رسید
سیلابِ خونِ چشمِ جهان ز آسمان گذشت
تا خون ناحقش ز گلو بر زمین رسید
از چشمهسار خنجرش آمد چو تر، گلو
نوبت به آب کوثر و ماء معین رسید
تن از پی زیارت امّت به خاک مانْد
جان در جوار رحمت جانآفرین رسید
سر بر سر سِنان سَنان رفت و تن بمانْد
هم بیلباس آن تن و هم بیکفن بمانْد
-
صبح شام
روزی که اهلبیت رسالت، به شام شد
یکباره صبحِ شام، مبدّل به شام شد
زآن بوم شوم، از پی نظّاره مرد و زن
آن یک به برزن آمد و این یک به بام شد
-
چشم امید ما
این دست ما و دامنت، ای دست کردگار!
دستی به دادخواهی ما، ز آستین برآر
در انتقام خون شهیدان تشنهکام
چشم امید ما نبُوَد، جز به ذوالفقار
-
کشتۀ بیکفن
چون راهشان به مقتل شاه زمن فتاد
گردون ز بانگ نوحه، توانش ز تن فتاد
مرغان بالبستهی صیّاد دیده را
نظّاره بر صنوبر و سرو و سمن فتاد
-
تاراج خیمهگاه
چون بیگناه کشته شد، آن شاه دینپناه
آمد ز دودِ آهِ اسیران، فلک سیاه
چندان که اشکشان به رخ، از شامیان جنود
چندان که آهشان به لب، از کوفیان سپاه
زیارت امّت
چون نوبت شهادت سالار دین رسید
هنگام سوگواری «روحُ الامین» رسید
پس ناوکی ز شست یکی تیره روزگار
بر سجدهگاه قبلۀ اهل یقین رسید
زآن یک خدنگِ ناصیهفرسای جانگزا
چندین هزار رخنه به بنیان دین رسید
آمد ز زین، سپهر سعادت، زمین گزین
چون نوبت شقاوت شمر لعین رسید
پس خنجرش که آه! زبانم بریده باد!
بر حنجر شریف امام مبین رسید
سیلابِ خونِ چشمِ جهان ز آسمان گذشت
تا خون ناحقش ز گلو بر زمین رسید
از چشمهسار خنجرش آمد چو تر، گلو
نوبت به آب کوثر و ماء معین رسید
تن از پی زیارت امّت به خاک مانْد
جان در جوار رحمت جانآفرین رسید
سر بر سر سِنان سَنان رفت و تن بمانْد
هم بیلباس آن تن و هم بیکفن بمانْد