- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۷۷۲
- شماره مطلب: ۴۳۰۶
-
چاپ
قتیلگریه
هنوز دشت بلا، خاک مُشکبو دارد
که در کنار، جوانان مُشکمو دارد
هنوز تیره نماید به کربلا، خورشید
که در کنار، هزار آفتابرو دارد
هنوز سلسله دارد ز موج خویش، فرات
به جُرم آن که حسین، آرزوی او دارد
هنوز خون گلویش، نشُسته است از چه؟
ز چشم ماتمیان، صد هزار جو دارد
عدو به مرقد او آب بست و پیش نرفت
هنوز آب، مگر شرم از آن گلو دارد؟
مگو که پیکر شاه شهید، غسل نیافت
که هم ز خون گلو، غسل و هم وضو دارد
دلا بگریْ و بگریان به ماتمش که به حشر
ز فیض گریه بُوَد، گر کس آبرو دارد
ز سوزن مژه است و ز رشتههای سرشک
اگر که چاک تن خستهاش، رفو دارد
قتیل گریه بُوَد، نور چشم پیغمبر
کسی مضایقه کی آبِ چشم از او دارد؟
به گوش، تاب شنیدن نمانْد ورنه زمان
به شرح تعزیه، صد گونه گفتوگو دارد
-
قصّۀ یوسف
چون خیمه زد ز شام به یثرب، امام ناس
آسوده گشت، عترت پیغمبر از هراس
یعقوب اهلبیت نبی با بشیر گفت
کاین مژده را به مژدهی یوسف مکن قیاس
-
نبود گمان
بعد از تو، ای برادرِ با جان برابرم!
شد تازه ماتم پدر و داغ مادرم
بودم یقین ز آل زیاد، این همه عناد
وز خود گمان نبود که طاقت بیاورم
-
طریق وفا
ای جان باب! از چه نگیری به بر مرا؟
افکندهای چو اشک، چرا از نظر مرا؟
ای مهربان پدر! ز چه نامهربان شدی؟
مهر تو بیشتر بُد از این پیشتر مرا
-
احوال اهلبیت (ع)
چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشتگاه کوفه بتر گشت، شامشان
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
قتیلگریه
هنوز دشت بلا، خاک مُشکبو دارد
که در کنار، جوانان مُشکمو دارد
هنوز تیره نماید به کربلا، خورشید
که در کنار، هزار آفتابرو دارد
هنوز سلسله دارد ز موج خویش، فرات
به جُرم آن که حسین، آرزوی او دارد
هنوز خون گلویش، نشُسته است از چه؟
ز چشم ماتمیان، صد هزار جو دارد
عدو به مرقد او آب بست و پیش نرفت
هنوز آب، مگر شرم از آن گلو دارد؟
مگو که پیکر شاه شهید، غسل نیافت
که هم ز خون گلو، غسل و هم وضو دارد
دلا بگریْ و بگریان به ماتمش که به حشر
ز فیض گریه بُوَد، گر کس آبرو دارد
ز سوزن مژه است و ز رشتههای سرشک
اگر که چاک تن خستهاش، رفو دارد
قتیل گریه بُوَد، نور چشم پیغمبر
کسی مضایقه کی آبِ چشم از او دارد؟
به گوش، تاب شنیدن نمانْد ورنه زمان
به شرح تعزیه، صد گونه گفتوگو دارد