- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۶۰۳۱۱
- شماره مطلب: ۴۳۰۴
-
چاپ
سهم بلا
میزان حُسن و عشق چو با هم قرین فتاد
سهم بلای او به امام مبین فتاد
عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلا
کوشید تا که کار به «عین الیقین» فتاد
در دشت عشق تاخت سمند آن قَدَر که کار
از عشق در گذشت و به عشقآفرین فتاد
از تاب تشنهکامی اطفال شد چنان
کز تاب، پیچ و تاب به «حبل المتین» فتاد
او را چو سنگ کین ز جفا بر جبین زدند
از بهر شکر، سجدهکنان بر زمین فتاد
ساکن شد آسمان و زمین گشت بیسکون
از زین چو بر زمین، شه دنیا و دین فتاد
در خاک و خون ز سوز جراحات و نوک تیر
گه جانب یسار و گهی بر یمین فتاد
از کینه گشت، سر به سر نیزهاش بلند
عریان به خاکش، آن بدن نازنین فتاد
خاتم برفت از کفَش آنسان که جبرئیل
بر زد فغان ز دست سلیمان، نگین فتاد
دردا! که خصم در حرمش بر زد آتشی
کز وی شرار بر فلک هفتمین فتاد
غلمان و حور سربهسر، آسیمهسر شدند
چون بانگ این خبر به بهشت برین فتاد
«زین العباد» نیز کز او مانْد یادگار
بر گردنش ز کینه، غل آهنین فتاد
-
معراج اوّل و آخر
آن کشتهای که نیست جزایی، برای او
الّا خدای او که بُوَد خونبهای او
آن کشتهای که حیدر و زهرا و مصطفی
دارند صبح و شام به جنّت، عزای او
-
مرهم اشک
بر زخمهای پیکرت ار اشک، مرهم است
پس گریه تا به حشر بر آن زخمها، کم است
زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین
خون دل از دو دیده، روانم دمادم است
-
منزل جانان
ای کرببلا! منزل جانان من استی
یعنی تو مقام شه گلپیرهن استی
خود گلشن طاهایی و باغ دل زهرا
کاینسان چمن اندر چمن از یاسمن استی
سهم بلا
میزان حُسن و عشق چو با هم قرین فتاد
سهم بلای او به امام مبین فتاد
عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلا
کوشید تا که کار به «عین الیقین» فتاد
در دشت عشق تاخت سمند آن قَدَر که کار
از عشق در گذشت و به عشقآفرین فتاد
از تاب تشنهکامی اطفال شد چنان
کز تاب، پیچ و تاب به «حبل المتین» فتاد
او را چو سنگ کین ز جفا بر جبین زدند
از بهر شکر، سجدهکنان بر زمین فتاد
ساکن شد آسمان و زمین گشت بیسکون
از زین چو بر زمین، شه دنیا و دین فتاد
در خاک و خون ز سوز جراحات و نوک تیر
گه جانب یسار و گهی بر یمین فتاد
از کینه گشت، سر به سر نیزهاش بلند
عریان به خاکش، آن بدن نازنین فتاد
خاتم برفت از کفَش آنسان که جبرئیل
بر زد فغان ز دست سلیمان، نگین فتاد
دردا! که خصم در حرمش بر زد آتشی
کز وی شرار بر فلک هفتمین فتاد
غلمان و حور سربهسر، آسیمهسر شدند
چون بانگ این خبر به بهشت برین فتاد
«زین العباد» نیز کز او مانْد یادگار
بر گردنش ز کینه، غل آهنین فتاد