- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۱۱۲۵
- شماره مطلب: ۴۳۰۱
-
چاپ
هوای شهادت
چون شاه دین، هوای شهادت به سر گرفت
تاج سعادت از سر خود، چرخ برگرفت
گیتی کمیت تیز تکش را کشید تنگ
دست قضا عنان و رکابش، قدر گرفت
از سوز آه خیمهنشینان ز شش جهت
یکباره هفت خیمۀ افلاک درگرفت
پس رو به قتلگاه ستمدیدگان نهاد
با اشک و آه، بر سر هر یک گذر گرفت
هر شمع آه، بر سر لب تشنهای بسوخت
هر طفل اشک، جسم شهیدی به برگرفت
گاهی به پیش پیکر شاهی ز پا فتاد
گاهی ز تختِ خاک، سری تاجور گرفت
گاه از سر پسر ز برادر سراغ کرد
وز جسم یکدگر خبر از یکدگر گرفت
-
سرشک مصیبت
از پشت زین به خاک، چو خورشید دین نشست
برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست
از شش جهت بلند شد، آهی که دود آن
بر طاقِ منظرِ فلکِ هفتمین نشست
-
حقّ اهلبیت
از هر کنار توسن بیداد تاختید
تا خاندان فاطمه، ویرانه ساختید
خواندید از حجاز مرا جانب عراق
وآن گاه پردههای مخالف نواختید
-
قاصد اشک
چون رو به سوی کعبۀ «بیت الحرام» کرد
در خون دیده، کعبه و زمزم، مقام کرد
هر جا قدم نهاد، مصیبت پدید شد
هر جا گذر نمود، قیامت، قیام کرد
هوای شهادت
چون شاه دین، هوای شهادت به سر گرفت
تاج سعادت از سر خود، چرخ برگرفت
گیتی کمیت تیز تکش را کشید تنگ
دست قضا عنان و رکابش، قدر گرفت
از سوز آه خیمهنشینان ز شش جهت
یکباره هفت خیمۀ افلاک درگرفت
پس رو به قتلگاه ستمدیدگان نهاد
با اشک و آه، بر سر هر یک گذر گرفت
هر شمع آه، بر سر لب تشنهای بسوخت
هر طفل اشک، جسم شهیدی به برگرفت
گاهی به پیش پیکر شاهی ز پا فتاد
گاهی ز تختِ خاک، سری تاجور گرفت
گاه از سر پسر ز برادر سراغ کرد
وز جسم یکدگر خبر از یکدگر گرفت