- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۷۲۴
- شماره مطلب: ۴۲۹۵
-
چاپ
رجال و نسا
بر حالت غریبی او، آسمان گریست
تنها نه آسمان، همه کون و مکان گریست
چون سوی مقتل آمد و بر کشتگان گذشت
بر هر جوان و پیر، خروشان چنان گریست
کز تاب شرم در رخ او ماسوا گداخت
وز باب رحم، بر دل او «کن فکان» گریست
هم بر رجال کشتۀ بیکفْن و دفن سوخت
هم بر نساء زندۀ بیخانمان گریست
از نالهاش خروش، به خلد برین فتاد
وز گریهاش بتول، به باغ جنان گریست
بر سینه و لبش، همه صحرا و باغ سوخت
بر دیده و دلش، همه دریا و کان گریست
گلها به خاک ریخت، چو گلشن به باد رفت
بلبل به حسرت آمد و بر باغبان گریست
دل هر چه داشت خون جگر، سوی دیده رانْد
چشم از پی نثار رهش، ناتوان گریست
لب تشنه نحر شد، لب نهر فرات، آه!
با آن که نهر در غمش، آب روان گریست
تا پیکر امام زمان بر زمین فتاد
«روحُ الامین» به حال زمین و زمان گریست
جسمِ جهان فتاد تهی زآن جهانِ جان
جانِ جهانیان، به عزای جهان گریست
بر یک جوان و پیر وی، ابقا نکرد خصم
هر چند زآن سپه، همه پیر و جوان گریست
بر این غریب دشت بلا، نفس و عقل سوخت
بر این قتیل تیغ جفا، جسم و جان گریست
جانم به تاب از تب بیتابیات! حسین!
خاکم به باد ز آتش بیآبیات! حسین!
-
ترکیب بند عاشورایی صفایی جندقی (بند اول)
امروز روز قتل شهیدان کربلاست
صحرای محشر، عرصۀ میدان نینواست
پشت حسینیان حجاز، از هلال غم
صوف مخالفان عراق، از نشاط راست
-
بخت مقبل
داشت شاه تشنهکامان، دختری
دختری خورشیدرخ، فرّخفری
با وجود کودکی، آن دردمند
بازویش در بند و گردن در کمند
-
ناشکیبی
شطّ فرات از آتش حسرت، کباب شد
وز تشنگیش از عرق خجلت، آب شد
در حلق ساکنان بهشت، آب سلسبیل
بر یاد تشنهکامی او، خون ناب شد
رجال و نسا
بر حالت غریبی او، آسمان گریست
تنها نه آسمان، همه کون و مکان گریست
چون سوی مقتل آمد و بر کشتگان گذشت
بر هر جوان و پیر، خروشان چنان گریست
کز تاب شرم در رخ او ماسوا گداخت
وز باب رحم، بر دل او «کن فکان» گریست
هم بر رجال کشتۀ بیکفْن و دفن سوخت
هم بر نساء زندۀ بیخانمان گریست
از نالهاش خروش، به خلد برین فتاد
وز گریهاش بتول، به باغ جنان گریست
بر سینه و لبش، همه صحرا و باغ سوخت
بر دیده و دلش، همه دریا و کان گریست
گلها به خاک ریخت، چو گلشن به باد رفت
بلبل به حسرت آمد و بر باغبان گریست
دل هر چه داشت خون جگر، سوی دیده رانْد
چشم از پی نثار رهش، ناتوان گریست
لب تشنه نحر شد، لب نهر فرات، آه!
با آن که نهر در غمش، آب روان گریست
تا پیکر امام زمان بر زمین فتاد
«روحُ الامین» به حال زمین و زمان گریست
جسمِ جهان فتاد تهی زآن جهانِ جان
جانِ جهانیان، به عزای جهان گریست
بر یک جوان و پیر وی، ابقا نکرد خصم
هر چند زآن سپه، همه پیر و جوان گریست
بر این غریب دشت بلا، نفس و عقل سوخت
بر این قتیل تیغ جفا، جسم و جان گریست
جانم به تاب از تب بیتابیات! حسین!
خاکم به باد ز آتش بیآبیات! حسین!