- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۷۰۵
- شماره مطلب: ۴۲۶۸
-
چاپ
اسب اجل
امین وحی بر آن تشنه، گر رکاب نگیرد
قرار در لب کوثر، ابوتراب نگیرد
برادری که به اسب اجل کنند، سوارش
ز آهن ار دل خواهر بُوَد، رکاب نگیرد
فشانْد دختر زهرا به راه شاه، گلابی
که آسمان ز گلی، آن چنان گلاب نگیرد
لبش ز سوز عطش، خشک گشته، جای عجب نیست
به شاه، ختم «فَتَحْنا» اگر رباب نگیرد
رقیّه آب بپاشید ز اشک چشمۀ چشمش
فرات درخور آن چشمه، خود سراب نگیرد
ز دیده اشک نریزد، چسان حریم ولایت؟
قرار در دل آتش، بلی؛ کباب نگیرد
خموش باش «حسینی»! ز شرح این غم عظمی
که شرح این غم عظمی، دوصد کتاب نگیرد
اسب اجل
امین وحی بر آن تشنه، گر رکاب نگیرد
قرار در لب کوثر، ابوتراب نگیرد
برادری که به اسب اجل کنند، سوارش
ز آهن ار دل خواهر بُوَد، رکاب نگیرد
فشانْد دختر زهرا به راه شاه، گلابی
که آسمان ز گلی، آن چنان گلاب نگیرد
لبش ز سوز عطش، خشک گشته، جای عجب نیست
به شاه، ختم «فَتَحْنا» اگر رباب نگیرد
رقیّه آب بپاشید ز اشک چشمۀ چشمش
فرات درخور آن چشمه، خود سراب نگیرد
ز دیده اشک نریزد، چسان حریم ولایت؟
قرار در دل آتش، بلی؛ کباب نگیرد
خموش باش «حسینی»! ز شرح این غم عظمی
که شرح این غم عظمی، دوصد کتاب نگیرد