- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۷۷۱
- شماره مطلب: ۴۲۲۷
-
چاپ
روح غیرت
قحط آب است و صدف از روی گوهر شد، خجل
هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد، خجل
کافری از بس که زآن مُسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکنْد و در نزد پیمبر شد، خجل
هاجری، ایجاد زمزم کرد و طفلش تشنه بود
سعی، بیحاصل شد و زمزم ز هاجر شد، خجل
با عمو میگفت طفلی تشنهکامم خود ولیک
سرفرازم کن، رُباب از روی اصغر شد، خجل
مشک خالیّ و دلی پُر از اُمید آورده بود
وز رُخ بیآب و رنگش، آبآور شد، خجل
رفت و سخت از بهر آب و آبرو کوشید، لیک
عاقبت، کوشش ز سعیِ آن فلک فر شد، خجل
مایهی آن پایه همّت، گشت نُومیدی ز آب
وز لب خشکیدهی او، آبآور شد، خجل
روح غیرت، جان مردی، ذات عشق، اصل وفا
هر یک از آن ساقیِ در خون شناور شد خجل
زآن طرف عبّاس از طفلان خجل، زین سو حسین
آمد و دید آن فتوّت، از برادر شد، خجل
خواست برخیزد به پا بهر اَدَب، دستی نبود
وآن قیامتقامت از خاتون محشر شد، خجل
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
روح غیرت
قحط آب است و صدف از روی گوهر شد، خجل
هم ز مادر، طفل و هم از طفل، مادر شد، خجل
کافری از بس که زآن مُسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکنْد و در نزد پیمبر شد، خجل
هاجری، ایجاد زمزم کرد و طفلش تشنه بود
سعی، بیحاصل شد و زمزم ز هاجر شد، خجل
با عمو میگفت طفلی تشنهکامم خود ولیک
سرفرازم کن، رُباب از روی اصغر شد، خجل
مشک خالیّ و دلی پُر از اُمید آورده بود
وز رُخ بیآب و رنگش، آبآور شد، خجل
رفت و سخت از بهر آب و آبرو کوشید، لیک
عاقبت، کوشش ز سعیِ آن فلک فر شد، خجل
مایهی آن پایه همّت، گشت نُومیدی ز آب
وز لب خشکیدهی او، آبآور شد، خجل
روح غیرت، جان مردی، ذات عشق، اصل وفا
هر یک از آن ساقیِ در خون شناور شد خجل
زآن طرف عبّاس از طفلان خجل، زین سو حسین
آمد و دید آن فتوّت، از برادر شد، خجل
خواست برخیزد به پا بهر اَدَب، دستی نبود
وآن قیامتقامت از خاتون محشر شد، خجل