- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۱۷۳
- شماره مطلب: ۴۲۲۲
-
چاپ
ماه هاشمی
ای ماه هاشمینسب! ای سرو سرفراز!
«عشّاق را به ناز تو، هر لحظه صد نیاز»[i]
گُلهای تشنه بر سر راه تو منتظر
«ای سرو ناز حسن! که خوش میروی به ناز»
تیغ و سنان و خنجر و زوبین و خاک و خون
«ببْریدهاند بر قد سروت، قبای ناز»
گفتا به شاه دین، نکنم ترک بندگی
«چون زر اگر نهند مرا در دهان گاز»
در خون نموده غسل شهادت، بیا که نیست
«بیطاق ابروی تو، نماز مرا جواز»
در کربلا به شوق لقایت شدم مقیم
«از عشق این حریم، ندارم سر حجاز»
ای خصم! ما به دولت سرمد رسیدهایم
«چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز»
زینب چو دید ماه رخش در کسوف گفت:
«بیشمع عارض تو دلم را بُوَد گداز»
مست اوفتاده بر در میخانه چون «خِرَد»
«حافظ که دوش از لب ساقی شنید راز»
[i]. تضمین غزل «حافظ». (ص 455)
-
شکر و شکایت
صبر جمیل زینب، صبری است بینهایت
«گر نکتهدان عشقی، بشْنو تو این حکایت»[i]
رأس پدر رقیّه، بر کف گرفت و گفتا:
«با یار دلنوازم، شُکری است با شکایت»
-
مقام قرب
ز شام رفتنِ زینب، مگو دلم چون است؟
«ز گریه مردم چشمم، نشسته در خون است»[i]
من از حدیث یزید و سر حسین و عصا
«ز جام غم، می لعلی که میخورم، خون است»
-
رسوایی یزید
بگفت زینب غمدیده، با دلی غمناک:
«گرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک»[i]
به دوستیّ تو سوگند! صبر پیشه کنم
«هزار دشمنم ار میکنند، قصد هلاک»
-
فراق یار
سکینه دامن شه را گرفت و گریان گفت:
«فراق یار نه آن میکند که بتْوان گفت»[i]
پدر! به جان تو! درد فراق آسان نیست
«شنیدم این سخنِ خوش که پیر کنعان گفت»
ماه هاشمی
ای ماه هاشمینسب! ای سرو سرفراز!
«عشّاق را به ناز تو، هر لحظه صد نیاز»[i]
گُلهای تشنه بر سر راه تو منتظر
«ای سرو ناز حسن! که خوش میروی به ناز»
تیغ و سنان و خنجر و زوبین و خاک و خون
«ببْریدهاند بر قد سروت، قبای ناز»
گفتا به شاه دین، نکنم ترک بندگی
«چون زر اگر نهند مرا در دهان گاز»
در خون نموده غسل شهادت، بیا که نیست
«بیطاق ابروی تو، نماز مرا جواز»
در کربلا به شوق لقایت شدم مقیم
«از عشق این حریم، ندارم سر حجاز»
ای خصم! ما به دولت سرمد رسیدهایم
«چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز»
زینب چو دید ماه رخش در کسوف گفت:
«بیشمع عارض تو دلم را بُوَد گداز»
مست اوفتاده بر در میخانه چون «خِرَد»
«حافظ که دوش از لب ساقی شنید راز»
[i]. تضمین غزل «حافظ». (ص 455)