- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۱۳۸۴
- شماره مطلب: ۴۲۱۸
-
چاپ
آبروی دریا
بغض او، در گلوی دریا بود
اشک او، آبروی دریا بود
یک طرف، بانگ تشنگان حرم
یک طرف، های و هوی دریا بود
بوسه دادن به مشکِ خالی او
واپسین آرزوی دریا بود
چون نسیم آمد و سبک پر زد
آفتابی که روی دریا بود
بوی مرطوب گریه میآمد
چشم او باز، سوی دریا بود
داشت دریا ز تشنگی میمُرد
کاشکی! او عموی دریا بود
روی ساحل، دو بال خونآلود
یادگاری ز قوی دریا بود
-
بیمار تندرست
زنجیرها، به پای تو پروانه میشدند
شن بادها، عبور تو را شانه میشدند
شمشیرها به زخم تو بودند آشنابا خانۀ غلاف که بیگانه میشدند
-
سر آورده بود سر
یک کاروان شعلهور آورده بود سر
آتشفشانی از سفر آورده بود سر
در آسمان واقعه، از مشرق طلوعهفتاد و دو ستاره برآورده بود سر
-
باد خیلی بد است
باد خیلی بد است... میخواهد، پنجه در گیسویت فرو ببرد
چادرت را بیفکند از سر، از رخت رنگ آبرو ببرد
دخترم! وای اگر صدایت را... بانگ مجروح گریههایت را...باد بر دوش نیزه بگذارد، سمت خاکستر عمو ببرد
-
قطار آتش
دشتها در آتش تب، بی امان میسوختند
کوهها آتشفشان آتشفشان میسوختند
خیمههای مشتعل، گیسوپریش و شعلهوردر حریص ضجههای کودکان میسوختند
بادها خنجر به دست از چار سو میآمدندلالهها از شش جهت تا استخوان میسوختند
آبروی دریا
بغض او، در گلوی دریا بود
اشک او، آبروی دریا بود
یک طرف، بانگ تشنگان حرم
یک طرف، های و هوی دریا بود
بوسه دادن به مشکِ خالی او
واپسین آرزوی دریا بود
چون نسیم آمد و سبک پر زد
آفتابی که روی دریا بود
بوی مرطوب گریه میآمد
چشم او باز، سوی دریا بود
داشت دریا ز تشنگی میمُرد
کاشکی! او عموی دریا بود
روی ساحل، دو بال خونآلود
یادگاری ز قوی دریا بود