- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۴۱۵۰
- شماره مطلب: ۴۱۷۹
-
چاپ
معامله با خدا
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم، همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم، گهی ز جای پریدم
دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت
خدایْ داند و دل شاهد است، من چه کشیدم
دو چشم خود بگُشا و سؤال کن که بگویم
ز خیمه تا سر جسم تو، من چگونه رسیدم
ز اشک دیده، لبم تر شد آن زمان که به خیمه
زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم
نه تیغ شمر مرا میکشد، نه نیزهی خولی
زمانه کشت مرا لحظهای که داغ تو دیدم
هنوز «العطشت» میزد آتشم که ز میدان
صدای «یا ابتا»ی تو را دوباره شنیدم
سِزَد به غربت من، هر جوان و پیر بگرید
که شد به خون جوانم خضاب، موی سفیدم
کنار کشتهی تو با خدا معامله کردم
نجات خلق جهان را به خونبهات خریدم
بگو به نظم جهانسوز «میثم» این سخن از من
که دست از همه شستم، رضای دوست خریدم
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
معامله با خدا
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم، همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم، گهی ز جای پریدم
دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت
خدایْ داند و دل شاهد است، من چه کشیدم
دو چشم خود بگُشا و سؤال کن که بگویم
ز خیمه تا سر جسم تو، من چگونه رسیدم
ز اشک دیده، لبم تر شد آن زمان که به خیمه
زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم
نه تیغ شمر مرا میکشد، نه نیزهی خولی
زمانه کشت مرا لحظهای که داغ تو دیدم
هنوز «العطشت» میزد آتشم که ز میدان
صدای «یا ابتا»ی تو را دوباره شنیدم
سِزَد به غربت من، هر جوان و پیر بگرید
که شد به خون جوانم خضاب، موی سفیدم
کنار کشتهی تو با خدا معامله کردم
نجات خلق جهان را به خونبهات خریدم
بگو به نظم جهانسوز «میثم» این سخن از من
که دست از همه شستم، رضای دوست خریدم