- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
- بازدید: ۴۹۸۵
- شماره مطلب: ۴۱۶۱
-
چاپ
داغ پسر
داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت
جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت؟
تا آن دم آخر که بریدند سرش را
او دیدهی حسرت به سوی جسم پسر داشت
میسوخت خود از تشنگی و در دم مردن
از سوز لب خشک پسر، دیدۀ تر داشت
تا چهرۀ اکبر به حسین بود مقابل
نه دیده سوی شمس و نه چشمی به قمر داشت
بُگْذشت به یکباره ز جان و زن و فرزند
یارب! چه هوا بود که آن شاه به سر داشت؟
مجنون شدی و سر به بیابان بنهادی
لیلای جگرخون گر از این غصّه، خبر داشت
شد پُر گهر از دیدۀ زینب، همه آفاق
آن بحر فرومایه، کی آن قدر گهر داشت؟
نالم به حسین یا ز غم حضرت سجّاد؟
این داغ پسر در دل و آن داغ پدر داشت
در آه جگرسوز تو، «جودی»! چه شرر بود؟
کاندر جگرِ سنگ، فغان تو اثر داشت
-
بپرس حال رباب
چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟
جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟
ز هیچ باب نپرسی چرا ز حال رباب؟
که هست خادمهای، یا حسین! بر در تو
-
نقد جان
پس از تو، جان برادر! چه رنجها که کشیدم
چه شهرها که نگشتم، چه کوچهها که ندیدم
به سختجانی خود آن قَدَر نبود گمانم
که بیتو، زنده ز دشت بلا، به شام رسیدم
-
داغ غمت
رفتم من و هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهی خواهر نمیرود
برخیز تا رویم، برادر! که خواهرت
تنها به سوی روضهی مادر نمیرود
-
تاب اسیری
اندر سریر ناز، تو خوش آرمیدهای
شادی از آن که رأس حسین را بریدهای
مسرور و شاد و خرّم و خندان به روی تخت
بنْشین کنون که خوب به مطلب رسیدهای
داغ پسر
داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت
جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت؟
تا آن دم آخر که بریدند سرش را
او دیدهی حسرت به سوی جسم پسر داشت
میسوخت خود از تشنگی و در دم مردن
از سوز لب خشک پسر، دیدۀ تر داشت
تا چهرۀ اکبر به حسین بود مقابل
نه دیده سوی شمس و نه چشمی به قمر داشت
بُگْذشت به یکباره ز جان و زن و فرزند
یارب! چه هوا بود که آن شاه به سر داشت؟
مجنون شدی و سر به بیابان بنهادی
لیلای جگرخون گر از این غصّه، خبر داشت
شد پُر گهر از دیدۀ زینب، همه آفاق
آن بحر فرومایه، کی آن قدر گهر داشت؟
نالم به حسین یا ز غم حضرت سجّاد؟
این داغ پسر در دل و آن داغ پدر داشت
در آه جگرسوز تو، «جودی»! چه شرر بود؟
کاندر جگرِ سنگ، فغان تو اثر داشت