- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۷/۲۱
- بازدید: ۲۶۱۰
- شماره مطلب: ۴۱۶
-
چاپ
انداخته بر جادۀ فردا نظرش را
در کوچه گرفتند اگر دور و برش را
چیدند اگر زخمترین بال و پرش را
این ارث علی دوستترینهای قبیله ست
جا داشت در این شهر ببیند اثرش را
محراب همین پیرزن کوفه چه خوب است
تا اینکه به پایان برساند سحرش را
این بار به جای گرۀ سبز نگاهش
میبست سر نافله بار سفرش را
این کوفه نشینان که گهی بام نشینند
با سنگ شکستند سر رهگذرش را
دلواپس امروز غریبی خودش نیست
انداخته بر جادۀ فردا نظرش را
مشغول زیارت شده آهسته بنالید
این مرد که بر دست گرفته ست سرش را
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
انداخته بر جادۀ فردا نظرش را
در کوچه گرفتند اگر دور و برش را
چیدند اگر زخمترین بال و پرش را
این ارث علی دوستترینهای قبیله ست
جا داشت در این شهر ببیند اثرش را
محراب همین پیرزن کوفه چه خوب است
تا اینکه به پایان برساند سحرش را
این بار به جای گرۀ سبز نگاهش
میبست سر نافله بار سفرش را
این کوفه نشینان که گهی بام نشینند
با سنگ شکستند سر رهگذرش را
دلواپس امروز غریبی خودش نیست
انداخته بر جادۀ فردا نظرش را
مشغول زیارت شده آهسته بنالید
این مرد که بر دست گرفته ست سرش را