مشخصات شعر

بام زحل

ترکیب آفتاب و عطش تا اجل رسید

ترجیع ناله‌ها، به گلوی غزل رسید

 

پیغمبر است این که عمامه به سر گذاشت

از آسمان گرفته قمر را بغل رسید

 

آمد امام تشنه، تقاضای رحم کرد

گویا به گوش سنگی لات و هُبل رسید

 

تیری مکید خون ز گلوگاه روشنی

فریاد سرخِ تسلیت از «لم ‌یزل» رسید

 

خون‌ها به روی دست پدر شد کبوتری

پر زد به آسمان و به بام زُحل رسید

 

این زخمِ سوگِ خنده‌ی وقتِ گریستن

چون تا ابد کم است، زمان از ازل رسید

 

چه مادرانه، دیده‌ی مریم گریسته!

جبریل نوحه‌ خوانده و آدم گریسته

 

بام زحل

ترکیب آفتاب و عطش تا اجل رسید

ترجیع ناله‌ها، به گلوی غزل رسید

 

پیغمبر است این که عمامه به سر گذاشت

از آسمان گرفته قمر را بغل رسید

 

آمد امام تشنه، تقاضای رحم کرد

گویا به گوش سنگی لات و هُبل رسید

 

تیری مکید خون ز گلوگاه روشنی

فریاد سرخِ تسلیت از «لم ‌یزل» رسید

 

خون‌ها به روی دست پدر شد کبوتری

پر زد به آسمان و به بام زُحل رسید

 

این زخمِ سوگِ خنده‌ی وقتِ گریستن

چون تا ابد کم است، زمان از ازل رسید

 

چه مادرانه، دیده‌ی مریم گریسته!

جبریل نوحه‌ خوانده و آدم گریسته

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×