- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۱۶۰۷
- شماره مطلب: ۴۱۳۲
-
چاپ
طومار عشق
چون تیر خصم، حنجر آن طفل، پاره کرد
در حال مرگ، بر پدر خود، نظاره کرد
زآن یک نگاه، زد به دل قدسیان، شرر
امّا به قلب باب، فزونتر شراره کرد
یعنی پدر! مخور تو غم تشنگیّ من
تیر سه شعبه بر عطشم، خوب چاره کرد
شه خواست تا به راحتی آن طفل، جان دهد
قنداقهی وی از سرِ شمشیر، پاره کرده
پاشید خون حلق علی را بر آسمان
افلاک را ز خون علی، پُر ستاره کرد
یک قطره خون حنجر او بر زمین نریخت
سلطان عشق، باز سپاسِ دوباره کرد
تا روی سینهی پدر آن طفل، جان سپُرد
قلب حسین از غم جانسوز، پاره کرد
شه گفت: عاشقم من و طومار عشق را
امضا ز خون حنجرش، این شیرخواره کرد
دارم هنوز جان، اگرم سوخت بال و پر
پروانه را ز شمع نشاید کناره کرد
ای داغ! بر حسین چه کردی که «ذوالجلال»
از مصدرش به تسلیتِ وی، اشاره کرد؟
کای بندهام! ز تشنگی اصغرت مسوز
او در بهشت، جای به «قصر الاماره» کرد
ششماههات به دامن پُر مهر مُرضعه
پستان از او گرفت و جلوسِ هماره کرد
شاه از رباب، روی حرم آمدن نداشت
پنهان به خاک، پیکر آن ماهپاره کرد
«شرمی»، به یاد غنچهی خونین باغ عشق
لب بر ترانه باز و فغان چون هزاره کرد
-
دشت غمانگیز
سکینه گفت: پدر جان! سرت ز تن که بریده؟
به خاک و خون، تن صد چاک و بیسرت که کشیده؟
کدام ظالمی از راه کینه کرد یتیمم؟
که زیر بار غمت، قدّ دختر تو خمیده
-
روزگار بیوفا
گفت زینب: ما اسیران، عزّ و جاهی داشتیم
در مدینه، منزلیّ و بارگاهی داشتیم
از مدینه، چون شدیم آواره تا در کربلا
همره خود، لشگر و میر و سپاهی داشتیم
-
شعاع شعله
دلم در حلقهی ماتم، به یارب یارب است، امشب
همان شام غریبانی که گویند، آن شب است، امشب
صدای نالهای از سرزمین نینوا آید
که گویا صاحب آن ناله، جانش بر لب است، امشب
-
لالۀ خونین
به میدان شهادت چون حسین از صدر زین افتاد
سوم خورشیدِ افلاکِ امامت بر زمین افتاد
عزیز جان پیغمبر به خون خویش میغلتید
هراسان ذوالجناح و شورشی در ماء و طین افتاد
طومار عشق
چون تیر خصم، حنجر آن طفل، پاره کرد
در حال مرگ، بر پدر خود، نظاره کرد
زآن یک نگاه، زد به دل قدسیان، شرر
امّا به قلب باب، فزونتر شراره کرد
یعنی پدر! مخور تو غم تشنگیّ من
تیر سه شعبه بر عطشم، خوب چاره کرد
شه خواست تا به راحتی آن طفل، جان دهد
قنداقهی وی از سرِ شمشیر، پاره کرده
پاشید خون حلق علی را بر آسمان
افلاک را ز خون علی، پُر ستاره کرد
یک قطره خون حنجر او بر زمین نریخت
سلطان عشق، باز سپاسِ دوباره کرد
تا روی سینهی پدر آن طفل، جان سپُرد
قلب حسین از غم جانسوز، پاره کرد
شه گفت: عاشقم من و طومار عشق را
امضا ز خون حنجرش، این شیرخواره کرد
دارم هنوز جان، اگرم سوخت بال و پر
پروانه را ز شمع نشاید کناره کرد
ای داغ! بر حسین چه کردی که «ذوالجلال»
از مصدرش به تسلیتِ وی، اشاره کرد؟
کای بندهام! ز تشنگی اصغرت مسوز
او در بهشت، جای به «قصر الاماره» کرد
ششماههات به دامن پُر مهر مُرضعه
پستان از او گرفت و جلوسِ هماره کرد
شاه از رباب، روی حرم آمدن نداشت
پنهان به خاک، پیکر آن ماهپاره کرد
«شرمی»، به یاد غنچهی خونین باغ عشق
لب بر ترانه باز و فغان چون هزاره کرد