مشخصات شعر

بی‌گناه و باگناه

چون گُلِ باغِ حسن از خیمه‌گاه آمد برون

از میان ابر گفتی، قرص ماه آمد برون

 

آسمان پنداشت، ماهش را دگر مانند نیست

چهره‌ی قاسم چو دید، از اشتباه آمد برون

 

سیزده ساله جوانی، هم‌چو ماه چارده

از حرم با احترام و عزّ و جاه آمد برون

 

تا ببیند وقت رفتن، روی ماهش را تمام

هم‌چو خورشید از درون خیمه، شاه آمد برون

 

زینب افسرده، بهر دیدن خورشید و ماه

از حرم با ناله و فریاد و آه آمد برون

 

سوی میدان تاخت قاسم، چون صدای «العطش»

از خیامِ کودکانِ بی‌پناه آمد برون

 

از پی نوشیدن جام شهادت، آن یتیم

چون دُر خونین ز دریای سپاه آمد برون

 

هر که بوسید از ارادت، آستانش را «رسا»!

رفت آن جا با گناه و بی‌گناه آمد برون

 

بی‌گناه و باگناه

چون گُلِ باغِ حسن از خیمه‌گاه آمد برون

از میان ابر گفتی، قرص ماه آمد برون

 

آسمان پنداشت، ماهش را دگر مانند نیست

چهره‌ی قاسم چو دید، از اشتباه آمد برون

 

سیزده ساله جوانی، هم‌چو ماه چارده

از حرم با احترام و عزّ و جاه آمد برون

 

تا ببیند وقت رفتن، روی ماهش را تمام

هم‌چو خورشید از درون خیمه، شاه آمد برون

 

زینب افسرده، بهر دیدن خورشید و ماه

از حرم با ناله و فریاد و آه آمد برون

 

سوی میدان تاخت قاسم، چون صدای «العطش»

از خیامِ کودکانِ بی‌پناه آمد برون

 

از پی نوشیدن جام شهادت، آن یتیم

چون دُر خونین ز دریای سپاه آمد برون

 

هر که بوسید از ارادت، آستانش را «رسا»!

رفت آن جا با گناه و بی‌گناه آمد برون

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×