مشخصات شعر

وصیّت پدر

 

گفت: ای دو نور دیده! خوشا روزگارتان!

بادا به کربلا، قدمی استوار‌تان!

 

بینید چون میان عدو، عمّ خویش را

یاری به او کنید که حق باد، یارتان!

 

در موقفی که مُحرم حجّ شهادت است

قربان او شوید که هست، افتخار‌تان

 

عم‌زادگانِ غم‌زده غلتید چون به خون

جانان من! مباد صبوری شعار‌تان!

 

چون نوح، در میانۀ گرداب غم فتد

زنهار! تا که جا نبُوَد بر کنارتان

 

بینید چون که یوسف زهرا به چنگ گرگ

چون شیرِ گرگ‌دیده، مبادا قرار‌تان!

 

یابید چون به دار یهودان، مسیح را

هرگز مباد صبر، در آن گیر و دارتان!

 

کوشید تا خدایْ ز خود، شادمان کنید

بخشید جان و زندگی جاودان کنید

 

 

وصیّت پدر

 

گفت: ای دو نور دیده! خوشا روزگارتان!

بادا به کربلا، قدمی استوار‌تان!

 

بینید چون میان عدو، عمّ خویش را

یاری به او کنید که حق باد، یارتان!

 

در موقفی که مُحرم حجّ شهادت است

قربان او شوید که هست، افتخار‌تان

 

عم‌زادگانِ غم‌زده غلتید چون به خون

جانان من! مباد صبوری شعار‌تان!

 

چون نوح، در میانۀ گرداب غم فتد

زنهار! تا که جا نبُوَد بر کنارتان

 

بینید چون که یوسف زهرا به چنگ گرگ

چون شیرِ گرگ‌دیده، مبادا قرار‌تان!

 

یابید چون به دار یهودان، مسیح را

هرگز مباد صبر، در آن گیر و دارتان!

 

کوشید تا خدایْ ز خود، شادمان کنید

بخشید جان و زندگی جاودان کنید

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×