مشخصات شعر

عسل نوشیدن

سیزده آیینه می‌رویید از تابیدنش

غنچه می‌شد آسمان، در لحظۀ خندیدنش

 

گونه‌های خشک او وقت وداعِ با عمو

جرعه‌جرعه تشنگی نوشید از بوسیدنش

 

مرگ را می‌گفت «اَحلی مِن عسل»، آن نازنین

می‌رسید، ای عشق! هنگام عسل نوشیدنش

 

دیدنی بود اشتیاقش، دیدنی‌تر گشته بود

روی مرکب رفتن و جوشن به تن پوشیدنش

 

شوقِ در آغوش بگْرفتن شهادت را دمی

سخت باشد سخت، حتّی یک نفس فهمیدنش

 

می‌رود امّا صدای پای گلچین می‌رسد

شد فلک را گوییا هنگامۀ گل چیدنش

 

نوجوان و کارزار و این دلیری در نبرد

شد تماشایی در آن دشت بلا، جنگیدنش

 

تیغ‌ها در دست گل‌چینان و او روی زمین

باغبان آمد در آن لحظه برای دیدنش

 

اشک می‌غلتید بر گلبرگ رخسار حسین

چون نظر می‌کرد خونین‌دل، به خون غلتید‌نش

 

هر که در دل دارد آه و ناله، «یاسر»! می‌توان

عمق درد و داغ را فهمید از نالیدنش

 

عسل نوشیدن

سیزده آیینه می‌رویید از تابیدنش

غنچه می‌شد آسمان، در لحظۀ خندیدنش

 

گونه‌های خشک او وقت وداعِ با عمو

جرعه‌جرعه تشنگی نوشید از بوسیدنش

 

مرگ را می‌گفت «اَحلی مِن عسل»، آن نازنین

می‌رسید، ای عشق! هنگام عسل نوشیدنش

 

دیدنی بود اشتیاقش، دیدنی‌تر گشته بود

روی مرکب رفتن و جوشن به تن پوشیدنش

 

شوقِ در آغوش بگْرفتن شهادت را دمی

سخت باشد سخت، حتّی یک نفس فهمیدنش

 

می‌رود امّا صدای پای گلچین می‌رسد

شد فلک را گوییا هنگامۀ گل چیدنش

 

نوجوان و کارزار و این دلیری در نبرد

شد تماشایی در آن دشت بلا، جنگیدنش

 

تیغ‌ها در دست گل‌چینان و او روی زمین

باغبان آمد در آن لحظه برای دیدنش

 

اشک می‌غلتید بر گلبرگ رخسار حسین

چون نظر می‌کرد خونین‌دل، به خون غلتید‌نش

 

هر که در دل دارد آه و ناله، «یاسر»! می‌توان

عمق درد و داغ را فهمید از نالیدنش

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×