- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۳۶۷۶
- شماره مطلب: ۴۰۸۶
-
چاپ
سرو حسن
ز فرط شوق، شد آن خسته، مرتعش بدنش
شرار عشق خدا، شعله زد به جان و تنش
میان معرکه آن سرو بوستان حسن
شکفته بهر رجز گشت، غنچۀ دهنش
به روی خاک فتاد ازرق و چهار پسر
ز ضرب دست مخالفکشِ عدوفکنش
چو تیغ حیدر صفدر، همی درید از هم
صفوف لشگر خونخوار، تیغ صفشکنش
ولی دریغ! که آخر ز زین فتاد و عدو
ز کینه خواست بُرد سر ز نازنینبدنش
حسین کرد به بالین او گذار و بدید
به زیر تیغ بُوَد یادگاری حسنش
نمود حمله بر آن قوم و جنگ درپیوست
بلند نالهی قاسم شد و بُد این سخنش:
بس است جنگ، عمو! نرم گشت اعضایم
شکست زیر سُم اسب، استخوانهایم
-
توفان بلا
حلال جمیع مشکلات است حسین
شویندۀ لوح سیئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟
جایی که سفینه النجاه است حسین
-
فغان یتیم
این شنیدم که چو آید به فغان، طفل یتیم
افتد از نالهی او، زلزله بر عرش عظیم
گر چنین است، چه کرده است ندانم با عرش
آه طفلی که غریب است و اسیر است و یتیم؟
-
آزردن مهمان
تا چند زنی ظالم! چوب این لب عطشان را؟
بردار از این لبها، این چوب خزیران را
آخر نه تو را این سر، مهمان بُوَد؟ ای کافر!
تا چند روا داری، آزردن مهمان را؟
-
وقت رجعت
چون که گردیدند با احوال زار
آل عصمت، عازم شهر و دیار
وقت شد تا عترت شاه حجاز
از اسیری در وطن گردند باز
سرو حسن
ز فرط شوق، شد آن خسته، مرتعش بدنش
شرار عشق خدا، شعله زد به جان و تنش
میان معرکه آن سرو بوستان حسن
شکفته بهر رجز گشت، غنچۀ دهنش
به روی خاک فتاد ازرق و چهار پسر
ز ضرب دست مخالفکشِ عدوفکنش
چو تیغ حیدر صفدر، همی درید از هم
صفوف لشگر خونخوار، تیغ صفشکنش
ولی دریغ! که آخر ز زین فتاد و عدو
ز کینه خواست بُرد سر ز نازنینبدنش
حسین کرد به بالین او گذار و بدید
به زیر تیغ بُوَد یادگاری حسنش
نمود حمله بر آن قوم و جنگ درپیوست
بلند نالهی قاسم شد و بُد این سخنش:
بس است جنگ، عمو! نرم گشت اعضایم
شکست زیر سُم اسب، استخوانهایم