- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۷۵۴
- شماره مطلب: ۴۰۷۷
-
چاپ
تیر نگاه
دو طفل من که بُوَد نورس و جوان، هر دو
به راه شوق تو گردیده جانفشان، هر دو
برای کشته شدن از تو اذن میخواهند
نثار خاک درت کرده نقد جان، هر دو
هوای گلشن فردوسیان به سر دارند
به تنگ آمده از دور آسمان، هر دو
شکفته غنچه و گل چون بسی در این گلشن
چو بلبل آمده بر ناله و فغان، هر دو
در این چمن که گل از خاک، سینهچاک آید
نموده خونِ دل از چشم تر روان، هر دو
شکافت تیر نگاه تو، سینۀ هر یک
به حیرتم که به یک تیر شد نشان، هر دو
ز سوز عشق اگر سرخوشند، نیست عجب
که سرگذشت تو دارند در زبان، هر دو
به حال این دو جوان رحم کن که میسوزند
ز سوز عشق تو، چون شمع در میان، هر دو
-
غزل عاشورایی فنا زنوزی
باز این فغان و غلغله اندر زمان چیست؟
این آتش زبان «فنا» را، زبانه چیست؟
مرغان باغ، کرده چرا سر به زیر پر
درمانده جمله از طلب آب و دانه چیست؟
-
قرب وطن
چه کاروان؟ که متاع گرانبها دارند
خبر ز گرمی بازار کربلا دارند
گرفتهاند عجب بارها ز جنس بلا
چه سودها؟ که ز سرمایهی بلا دارند
-
گلگون بدن
زینب به ناله گفت: چسان در وطن روم؟
بیگلعذار خود، به چه رو در چمن روم؟
بیشمع روی او که از او روشن است، دل
در حیرتم، چگونه به آن انجمن روم
-
ذوق سوختن
بیا رقیّه! که جانانهی تو میآید
روان چو گنج، به ویرانهی تو میآید
رُخش چو شمع فروزان، در این شب تاریک
به روشنایی کاشانهی تو میآید
تیر نگاه
دو طفل من که بُوَد نورس و جوان، هر دو
به راه شوق تو گردیده جانفشان، هر دو
برای کشته شدن از تو اذن میخواهند
نثار خاک درت کرده نقد جان، هر دو
هوای گلشن فردوسیان به سر دارند
به تنگ آمده از دور آسمان، هر دو
شکفته غنچه و گل چون بسی در این گلشن
چو بلبل آمده بر ناله و فغان، هر دو
در این چمن که گل از خاک، سینهچاک آید
نموده خونِ دل از چشم تر روان، هر دو
شکافت تیر نگاه تو، سینۀ هر یک
به حیرتم که به یک تیر شد نشان، هر دو
ز سوز عشق اگر سرخوشند، نیست عجب
که سرگذشت تو دارند در زبان، هر دو
به حال این دو جوان رحم کن که میسوزند
ز سوز عشق تو، چون شمع در میان، هر دو