مشخصات شعر

کشش‌عشق

گفتار دل‌کش شه و رفتار دل‌فریب

از کوفه کَند پای دل «مسلم» و «حبیب»

 

عاشق چو گرم شوق شود، راه عشق را

پوید به پای جان و نیندیشد از رقیب

 

خارش به زیر پای نماید چو پرنیان

وین خود نباشد از کشش عشق، بس عجیب

 

بیمار عشق را چو کند خسته، درد هجر

خود را به هر وسیله رسانَد برِ طبیب

 

دو کوکب سعادت و دو پیر نیک‌بخت

دو شیخ نام‌دار و دو باهمّت نجیب

 

کردند رو به معرکۀ عشق و شاه را

دادند بوسه‌، گاه به پا، گاه بر رکیب

 

پس پور عوسجه، سر جان باختن گرفت

در پای دوست داده ز کف، صبر و هم شکیب

 

«مسلم» ز تیغ خصم، چو افتاد بر زمین

شاهش به پرسش آمد و همراه وی، «حبیب»

 

شه، آیۀ «فَمِنهُم مَن یَنتَظِر» بخوانْد

یعنی پس از نصیب تو، ما را رسد نصیب

 

پس چون «حبیب» خواست ز «مسلم»، وصیّتی

بگْشاد چشم و گفت که «اُوصیکَ بِالغَریب»

 

این گفت و جان به حضرت جانان سپُرد و رفت

گر مُشک درگذشت، به جا مانْد، بوی طیب

 

کشش‌عشق

گفتار دل‌کش شه و رفتار دل‌فریب

از کوفه کَند پای دل «مسلم» و «حبیب»

 

عاشق چو گرم شوق شود، راه عشق را

پوید به پای جان و نیندیشد از رقیب

 

خارش به زیر پای نماید چو پرنیان

وین خود نباشد از کشش عشق، بس عجیب

 

بیمار عشق را چو کند خسته، درد هجر

خود را به هر وسیله رسانَد برِ طبیب

 

دو کوکب سعادت و دو پیر نیک‌بخت

دو شیخ نام‌دار و دو باهمّت نجیب

 

کردند رو به معرکۀ عشق و شاه را

دادند بوسه‌، گاه به پا، گاه بر رکیب

 

پس پور عوسجه، سر جان باختن گرفت

در پای دوست داده ز کف، صبر و هم شکیب

 

«مسلم» ز تیغ خصم، چو افتاد بر زمین

شاهش به پرسش آمد و همراه وی، «حبیب»

 

شه، آیۀ «فَمِنهُم مَن یَنتَظِر» بخوانْد

یعنی پس از نصیب تو، ما را رسد نصیب

 

پس چون «حبیب» خواست ز «مسلم»، وصیّتی

بگْشاد چشم و گفت که «اُوصیکَ بِالغَریب»

 

این گفت و جان به حضرت جانان سپُرد و رفت

گر مُشک درگذشت، به جا مانْد، بوی طیب

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×