- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۲۳۸۷
- شماره مطلب: ۴۰۲۲
-
چاپ
مردان حق
آنان که در طریق وفایش، قدم زدند
پا بر سرِ کلاه کی و جام جم زدند
مردان حق که فانی مطلق به حق شدند
از عرصۀ حدوث، قَدم تا قِدم زدند
عشّاق را ز شور مخالف چه ترس و بیم؟
کاندر ره حسینِ، موافق قدم زدند
خوشبخت، آن گروه که در دشت کربلا
پا در ره سلوک شه محتشم زدند
بُگذشت از سُرادق افلاک، نامشان
تا در جوار خیمۀ آن شه، خِیَم زدند
در زیر سایۀ عَلَمِ او ز روی عِلْم
یکسر عَلَم به عرصۀ مُلکِ عدم زدند
خوش در وفای وعدۀ «قالُوا بَلی» قَلَم
بر حرف «لا» ز گفتن حرف «نَعَم» زدند
-
ترکیب بند عاشورایی فدایی مازندرانی (بند اول)
در حیرتم که لاله دلـش داغـدار کـیسـت؟
سنبل گشوده و گیسو و آشفته تار کیسـت؟
گل از برای چیست که بنموده جامه چاک؟
باد صبا به طرف چمـن بـیقـرار کیـسـت؟
-
آب بیآبرو
در حیرتم که آب، مگر آبرو نداشت؟
گر آبروی داشت، چرا رو به او نداشت؟
لبتشنه شاهِ تشنهلبان در لب فرات
جز جرعهای ز آب، دگر آرزو نداشت
-
شاه کمسپاه
فریاد از آن شبی! که به فرداش شد شهید
سلطان دین حسین، به کام دل یزید
آن شام شد ز پردهی ظلمت، سیاهپوش
وآن صبح از سپیده، گریبان خود درید
-
صیت شهادت
دانی که لفظ «دمع»، چرا از دم است و عین؟
یعنی که خون ز دیده ببار از غم حسین
نَگْریستن براش ز عین شقاوت است
ای نور عین! گریه به عین است، فرضِ عین
مردان حق
آنان که در طریق وفایش، قدم زدند
پا بر سرِ کلاه کی و جام جم زدند
مردان حق که فانی مطلق به حق شدند
از عرصۀ حدوث، قَدم تا قِدم زدند
عشّاق را ز شور مخالف چه ترس و بیم؟
کاندر ره حسینِ، موافق قدم زدند
خوشبخت، آن گروه که در دشت کربلا
پا در ره سلوک شه محتشم زدند
بُگذشت از سُرادق افلاک، نامشان
تا در جوار خیمۀ آن شه، خِیَم زدند
در زیر سایۀ عَلَمِ او ز روی عِلْم
یکسر عَلَم به عرصۀ مُلکِ عدم زدند
خوش در وفای وعدۀ «قالُوا بَلی» قَلَم
بر حرف «لا» ز گفتن حرف «نَعَم» زدند