- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۴
- بازدید: ۳۴۱۳
- شماره مطلب: ۴۰۱
-
چاپ
چشمهای پرستاره
با سوزِ قلبِ پارهپاره گریه میکردی
با چشمهای پرستاره گریه میکردی
دلهای نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب میشد سنگِ خاره، گریه میکردی
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب میدیدی دوباره گریه میکردی
با یاد اکبر، تا که میآمد به گوش تو
بانگ اذان از هر مناره، گریه میکردی
در کوچه و بازار میدیدی اگر بینِ
آغوشِ مادر، شیرخواره، گریه میکردی
در خواب اگر میرفت پیشت طفل سیرابی
با هر تکان گاهواره گریه میکردی
جایی که ننوشته است اما خوب میدانم
با دیدن هر گوشواره گریه میکردی
-
سر خورشید شده گرمی دکان تنور
چه شبی میگذرد در دل پنهان تنور
سر خورشید شده گرمی دکان تنور
این چه نوری است؟ تنور از نفسش روشن شد
این چه داغی است که آتش زده بر جان تنور؟
-
افتاده
روی نی موی تو در باد، رها افتاده
در فضا رایحهای روحفزا افتاده
سر تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیات وجود تو جدا افتاده
-
مهمان تنور
چه شبی میگذرد در دل پنهان تنور
سر خورشید شده گرمی دکّان تنور
دیشبی را شه دین در حرمش مهمان بود
امشب ای وای، سر او شده مهمان تنور
-
سرت کو؟
سرت کو سرت کو که سامان بگیرم
سرت کو سرت کو به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
چشمهای پرستاره
با سوزِ قلبِ پارهپاره گریه میکردی
با چشمهای پرستاره گریه میکردی
دلهای نزدیکانتان که جای خود دارد
که آب میشد سنگِ خاره، گریه میکردی
در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت
تا آب میدیدی دوباره گریه میکردی
با یاد اکبر، تا که میآمد به گوش تو
بانگ اذان از هر مناره، گریه میکردی
در کوچه و بازار میدیدی اگر بینِ
آغوشِ مادر، شیرخواره، گریه میکردی
در خواب اگر میرفت پیشت طفل سیرابی
با هر تکان گاهواره گریه میکردی
جایی که ننوشته است اما خوب میدانم
با دیدن هر گوشواره گریه میکردی