- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۴۵۵۱
- شماره مطلب: ۴۰۰۲
-
چاپ
بدران هلالوار
در کربلا چو قافلۀ غم گشود بار
از غم هزار قافله آمد در آن دیار
آمد هلال ماه عزا، در عزا شدند
بدران آسمان ولایت، هلالوار
نیلی شد از عزا، رخ گلگون اهلبیت
رویش سپید باد، سپهر سیاهکار!
لشگر همی رسید، گروه از پی گروه
دشمن همی ستاد، قطار از پی قطار
شاه حجاز را ز وفا، کس نشد معین
میر عراق را ز جفا، کس نگشت یار
استاده بهر خواری یک شه، هزار خیل
آماده بهر کشتن یک تن، دو صد هزار
از مویه رفت از دل اهل حرم، شکیب
از گریه رفت از تن آل نبی، قرار
آن دم که راه آب بر آن فرقه بست، خصم
آفاق پُر شرر شد و افلاک پُر شرار
لبتشنه مانده آل نبی وز برایشان
آبی نبود جز دمِ شمشیرِ آبدار
خوردند آب از دم شمشیر و تیر خصم
پیران سالخورده و طفلان شیرخوار
آن دم بر اهلبیت نبی کار، زار شد
کآماده گشت سبط نبی بهر کارزار
اصحاب با وفای وی استاده هر طرف
بگْرفته بهر یاری او، نقد جان به کف
-
محفل شوم
پیمود چون ز کوفه، جرس، راه شام را
از صبح کوفه دید توان، شامِ شام را
کمتر ز اهل کوفه نشد، جور اهل شام
شرح کدام گویم و وصف کدام را؟
-
کرّوبیان، قدّوسیان
افتاد چون گذار اسیران به قتلگاه
شد گریه تا به ماهی و شد ناله تا به ماه
هم غرقه گشت، پیکر ماهی ز سیل اشک
هم تیره گشت، آینهی مه ز دود آه
-
دو مصیبت
گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!
کافتادهای به روی زمین، در برابرم
آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود
بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم
-
سرمایۀ حُسن
سَرور یازدهم کز همه نقص، او بری است
قبلۀ ما، حسن بن علی عسکری است
رایج از همّت او، قاعدۀ جعفری است
مدّت دولت او، گر چه کنون، اسپری است
لیک در جمله عوالم، متصرّف بُوَدا
جان ز حرمان حضورش، متأسّف بُوَدا
بدران هلالوار
در کربلا چو قافلۀ غم گشود بار
از غم هزار قافله آمد در آن دیار
آمد هلال ماه عزا، در عزا شدند
بدران آسمان ولایت، هلالوار
نیلی شد از عزا، رخ گلگون اهلبیت
رویش سپید باد، سپهر سیاهکار!
لشگر همی رسید، گروه از پی گروه
دشمن همی ستاد، قطار از پی قطار
شاه حجاز را ز وفا، کس نشد معین
میر عراق را ز جفا، کس نگشت یار
استاده بهر خواری یک شه، هزار خیل
آماده بهر کشتن یک تن، دو صد هزار
از مویه رفت از دل اهل حرم، شکیب
از گریه رفت از تن آل نبی، قرار
آن دم که راه آب بر آن فرقه بست، خصم
آفاق پُر شرر شد و افلاک پُر شرار
لبتشنه مانده آل نبی وز برایشان
آبی نبود جز دمِ شمشیرِ آبدار
خوردند آب از دم شمشیر و تیر خصم
پیران سالخورده و طفلان شیرخوار
آن دم بر اهلبیت نبی کار، زار شد
کآماده گشت سبط نبی بهر کارزار
اصحاب با وفای وی استاده هر طرف
بگْرفته بهر یاری او، نقد جان به کف