مشخصات شعر

بدران هلال‌وار

در کربلا چو قافلۀ غم گشود بار

از غم هزار قافله آمد در آن دیار

 

آمد هلال ماه عزا، در عزا شدند

بدران آسمان ولایت، هلال‌وار

 

نیلی شد از عزا، رخ گل‌گون اهل‌بیت

رویش سپید باد، سپهر سیاه‌کار!

 

لشگر همی رسید، گروه از پی گروه

دشمن همی ستاد، قطار از پی قطار

 

شاه حجاز را ز وفا، کس نشد معین

میر عراق را ز جفا، کس نگشت یار

 

استاده بهر خواری یک شه، هزار خیل

آماده بهر کشتن یک تن، دو صد هزار

 

از مویه رفت از دل اهل حرم، شکیب

از گریه رفت از تن آل نبی، قرار

 

آن دم که راه آب بر آن فرقه بست، خصم

آفاق پُر شرر شد و افلاک پُر شرار

 

لب‌تشنه مانده آل نبی وز برایشان

آبی نبود جز دمِ شمشیرِ آب‌دار

 

خوردند آب از دم شمشیر و تیر خصم

پیران سال‌خورده و طفلان شیر‌خوار

 

آن دم بر اهل‌بیت نبی کار، زار شد

کآماده گشت سبط نبی بهر کارزار

 

اصحاب با وفای وی استاده هر طرف

بگْرفته بهر یاری او، نقد جان به کف

 

بدران هلال‌وار

در کربلا چو قافلۀ غم گشود بار

از غم هزار قافله آمد در آن دیار

 

آمد هلال ماه عزا، در عزا شدند

بدران آسمان ولایت، هلال‌وار

 

نیلی شد از عزا، رخ گل‌گون اهل‌بیت

رویش سپید باد، سپهر سیاه‌کار!

 

لشگر همی رسید، گروه از پی گروه

دشمن همی ستاد، قطار از پی قطار

 

شاه حجاز را ز وفا، کس نشد معین

میر عراق را ز جفا، کس نگشت یار

 

استاده بهر خواری یک شه، هزار خیل

آماده بهر کشتن یک تن، دو صد هزار

 

از مویه رفت از دل اهل حرم، شکیب

از گریه رفت از تن آل نبی، قرار

 

آن دم که راه آب بر آن فرقه بست، خصم

آفاق پُر شرر شد و افلاک پُر شرار

 

لب‌تشنه مانده آل نبی وز برایشان

آبی نبود جز دمِ شمشیرِ آب‌دار

 

خوردند آب از دم شمشیر و تیر خصم

پیران سال‌خورده و طفلان شیر‌خوار

 

آن دم بر اهل‌بیت نبی کار، زار شد

کآماده گشت سبط نبی بهر کارزار

 

اصحاب با وفای وی استاده هر طرف

بگْرفته بهر یاری او، نقد جان به کف

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×