- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۳۰۲۰
- شماره مطلب: ۳۹۹۸
-
چاپ
غزالان حرم
ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد
کربلا را عالَم «قالُوا بلی» خواهیم کرد
ما برانگیزیم شور روز محشر در جهان
قامت شور قیامت، بس به پا خواهیم کرد
وادی «لَم یَزرَعی» را از صفای جوی خون
گلشنی شاداب و دشتی باصفا خواهیم کرد
بر سر عهدیم و پیمانِ الستِ خویشتن
موبهمو آن عهد و پیمان را وفا خواهیم کرد
نقد جان در کف، خریداریم بر کالای غم
ما در این بازار، سودا با خدا خواهیم کرد
ما ز یُمن خون هفتاد و دو قربانیّ دین
این منای عشق را رشک منا خواهیم کرد
از جلای خونِ شفّاف گلوی خویشتن
دشتِ طف را آینه باطننما خواهیم کرد
با هزاران سرفرازی، سرفراز از نیزهها
رو به سوی بارگاه کبریا خواهیم کرد
دستهایی که پی بیعت ز ما خواهد یزید
ما به دست ساربان از تن، جدا خواهیم کرد
دست پاک ما نگیرد، دست ناپاکان به دست
ما حساب پاک و ناپاکان، سوا خواهیم کرد
نوحِ توفان بلایم، ناخدایی زخمدار
جان به کشتیّ نجات خود، فدا خواهیم کرد
نازِ بالش در خورِ شأنِ سر شوریده نیست
بالش از خاکسترِ مطبخسرا خواهیم کرد
خیمهای که تار و پودش هست از گیسوی حور
طعمۀ غارت به دست شعلهها خواهیم کرد
با سر ببریده، در کاخ یزید میپرست
یادی از یحیی و آن طشت طلا خواهیم کرد
ما ز دنیای شما و هر چه باشد اندر آن
اختیارِ یک کفن از بوریا خواهیم کرد
کو سلیمان؟ تا تماشای سلیمانی کند
دیو را انگشت و انگشتر، عطا خواهیم کرد
چرخ اگر امروز، بر کامم نگردد، باک نیست
باش تا فردا که گردون، زیر پا خواهیم کرد
حالیا با تَرک تاج و تخت و مُلک مستعار
شهریاران را بر این درگه، گدا خواهیم کرد
غزالان حرم
ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد
کربلا را عالَم «قالُوا بلی» خواهیم کرد
ما برانگیزیم شور روز محشر در جهان
قامت شور قیامت، بس به پا خواهیم کرد
وادی «لَم یَزرَعی» را از صفای جوی خون
گلشنی شاداب و دشتی باصفا خواهیم کرد
بر سر عهدیم و پیمانِ الستِ خویشتن
موبهمو آن عهد و پیمان را وفا خواهیم کرد
نقد جان در کف، خریداریم بر کالای غم
ما در این بازار، سودا با خدا خواهیم کرد
ما ز یُمن خون هفتاد و دو قربانیّ دین
این منای عشق را رشک منا خواهیم کرد
از جلای خونِ شفّاف گلوی خویشتن
دشتِ طف را آینه باطننما خواهیم کرد
با هزاران سرفرازی، سرفراز از نیزهها
رو به سوی بارگاه کبریا خواهیم کرد
دستهایی که پی بیعت ز ما خواهد یزید
ما به دست ساربان از تن، جدا خواهیم کرد
دست پاک ما نگیرد، دست ناپاکان به دست
ما حساب پاک و ناپاکان، سوا خواهیم کرد
نوحِ توفان بلایم، ناخدایی زخمدار
جان به کشتیّ نجات خود، فدا خواهیم کرد
نازِ بالش در خورِ شأنِ سر شوریده نیست
بالش از خاکسترِ مطبخسرا خواهیم کرد
خیمهای که تار و پودش هست از گیسوی حور
طعمۀ غارت به دست شعلهها خواهیم کرد
با سر ببریده، در کاخ یزید میپرست
یادی از یحیی و آن طشت طلا خواهیم کرد
ما ز دنیای شما و هر چه باشد اندر آن
اختیارِ یک کفن از بوریا خواهیم کرد
کو سلیمان؟ تا تماشای سلیمانی کند
دیو را انگشت و انگشتر، عطا خواهیم کرد
چرخ اگر امروز، بر کامم نگردد، باک نیست
باش تا فردا که گردون، زیر پا خواهیم کرد
حالیا با تَرک تاج و تخت و مُلک مستعار
شهریاران را بر این درگه، گدا خواهیم کرد