- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۱۲۳۵
- شماره مطلب: ۳۹۹۳
-
چاپ
زیارتگاه انبیا
فرود آیید، یاران! وعدهگاه داور است، این جا
بهارستان سرخ لالههای پرپر است، این جا
چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر، سفر کردید
خدا داند که بهتر از منا و مشعر است، این جا
زیارتگاه کلّ انبیا تا دامن محشر
مزار و قتلگاه عاشقان بیسر است، این جا
فرود آیید، ای یاران! در این صحرا که میبینم
ز بانگ «العطش»، غوغای روز محشر است، این جا
فرات از چار جانب، موجزن امّا خدا داند
جواب «العطش»، شمشیر و تیر و خنجر است، این جا
رباب! از اشک و خونِ دل، دو چشم خویش دریا کن
که آب تیر زهرآلوده، شیر اصغر است، این جا
به گلباران چه حاجت دشت و صحرا را؟ که میبینم
زمینش لالهگون از خون سرخ اکبر است، این جا
مبادا نام آب آرید! ای طفلان معصومم!
که سقّای حرم، خود از شما تشنهتر است، این جا
علم افتاده، من تنها و اطرافم پُر از دشمن
سر و دست علمدارم، جدا از پیکر است، این جا
برادر با تن عریان به موج خون و میبینم
که کعب نیزه، عرض تسلیت بر خواهر است، این جا
سِزَد دعوت کنم در کربلا، پیوسته «میثم» را
که او را شور و حال و اشک و سوز دیگر است، این جا
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
زیارتگاه انبیا
فرود آیید، یاران! وعدهگاه داور است، این جا
بهارستان سرخ لالههای پرپر است، این جا
چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر، سفر کردید
خدا داند که بهتر از منا و مشعر است، این جا
زیارتگاه کلّ انبیا تا دامن محشر
مزار و قتلگاه عاشقان بیسر است، این جا
فرود آیید، ای یاران! در این صحرا که میبینم
ز بانگ «العطش»، غوغای روز محشر است، این جا
فرات از چار جانب، موجزن امّا خدا داند
جواب «العطش»، شمشیر و تیر و خنجر است، این جا
رباب! از اشک و خونِ دل، دو چشم خویش دریا کن
که آب تیر زهرآلوده، شیر اصغر است، این جا
به گلباران چه حاجت دشت و صحرا را؟ که میبینم
زمینش لالهگون از خون سرخ اکبر است، این جا
مبادا نام آب آرید! ای طفلان معصومم!
که سقّای حرم، خود از شما تشنهتر است، این جا
علم افتاده، من تنها و اطرافم پُر از دشمن
سر و دست علمدارم، جدا از پیکر است، این جا
برادر با تن عریان به موج خون و میبینم
که کعب نیزه، عرض تسلیت بر خواهر است، این جا
سِزَد دعوت کنم در کربلا، پیوسته «میثم» را
که او را شور و حال و اشک و سوز دیگر است، این جا