- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۳۹۵۸۰
- شماره مطلب: ۳۹۷۷
-
چاپ
طاق نوحه
باز این عزای کیست؟ که خلق دو عالمش
هستند همچو کعبه، سیهپوش در غمش
بیپرده بانگ شیون غم میرسد همی
از پردهای که چشم مَلَک نیست، مَحرمش
این شمع کشته کیست؟ که در چرخ چارمین
پروانهوار سوخته عیسیّ مریمش
این غیرت بهشت که باشد؟ که بهر او
در خون نشست حضرت حوّا و آدمش
این نوجوانِ کیست؟ که بر زخمهای او
بنْهاده پیرِ چرخ ز الماس، مرهمش
گیسو فشانده فاطمه با حوریان خلد
در خون، چو دیده حلقۀ گیسوی پُر خمش
گویا که این عزای شهنشاه دین بُوَد
کز غم، خمیده، قامت ماه محرّمش
شاه مَلَک خِدَم، مه خورشید عالمین
شمع بساط محفل شیر خدا، حسین
-
تقریر عشق
باز یادم آمد از تقریر عشق
بر مرید عشق، پند پیر عشق
گفت با من: در دیار کربلا
بود پیری، خضر دریای صفا
-
خونین قصّه
ای صبا! بشْنو ز من، این داستان
آتشی زن بر وجود دوستان
گفت خونینقصّهای با جان ریش
مادر ایّام با فرزند خویش
-
آهوی حرم
شه لبتشنگان میگفت زیر تیغ قاتلها
«الا یا ایّها السّاقی! اَدر کاساً و ناولها»[i]
به جز سلطان دین، کس دعوی جان دادنش نبْوَد
«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها»
طاق نوحه
باز این عزای کیست؟ که خلق دو عالمش
هستند همچو کعبه، سیهپوش در غمش
بیپرده بانگ شیون غم میرسد همی
از پردهای که چشم مَلَک نیست، مَحرمش
این شمع کشته کیست؟ که در چرخ چارمین
پروانهوار سوخته عیسیّ مریمش
این غیرت بهشت که باشد؟ که بهر او
در خون نشست حضرت حوّا و آدمش
این نوجوانِ کیست؟ که بر زخمهای او
بنْهاده پیرِ چرخ ز الماس، مرهمش
گیسو فشانده فاطمه با حوریان خلد
در خون، چو دیده حلقۀ گیسوی پُر خمش
گویا که این عزای شهنشاه دین بُوَد
کز غم، خمیده، قامت ماه محرّمش
شاه مَلَک خِدَم، مه خورشید عالمین
شمع بساط محفل شیر خدا، حسین