- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۱۱۸۵
- شماره مطلب: ۳۹۷۱
-
چاپ
سالشصت و یک
روییدن هلال که کمکم شروع شد
در نبض واژهها، تپش غم شروع شد
بغض زمان شکست و دل آسمان گرفت
اشک زمین ز چشمۀ زمزم شروع شد
عالم دوباره، رنگ قیامت گرفته است
شاعر بخوان، قیامت عالم شروع شد
«باز این چه شورش است» که در جان عالم است؟
«باز این چه شورش است»، محرّم شروع شد
سال تولّد غم او، شصت و یک نبود
با گریههای توبۀ آدم شروع شد
قرآن گشودهایم، برای تلاوتش
از ابتدای سورۀ مریم شروع شد
از کاف و ها گذشت و سوی یا و عین رفت
با صاد صبر، نالهزنان تا حسین رفت
-
چیدن مهتاب
پر قنداقه را در خون کشیدند
ز دستان سحر، مهتاب چیدند
دل آهن به حال آن گلو سوخت
که با تیر سه شعبه، سر بریدند
-
شبنم
به روی برگ گل، شبنم نشسته
به سوگ تشنهای، زمزم نشسته
به روی حنجر ششماهه با تیر
سه تا بوسه کنار هم نشسته
-
فرجام
فرجام دل پریش را میدانست
خونخواری زخم نیش را میدانست
همسایۀ نخلها که شد، فهمیدند
او قصۀ مرگ خویش را میدانست
-
نوحهی باران
بشْنو از نی، نینوای «العطش»
سوختم در خیمههای «العطش»
شعر اشک از چشم مردم ریخته
«شیعتی مَهما شَرِبتم» ریخته
سالشصت و یک
روییدن هلال که کمکم شروع شد
در نبض واژهها، تپش غم شروع شد
بغض زمان شکست و دل آسمان گرفت
اشک زمین ز چشمۀ زمزم شروع شد
عالم دوباره، رنگ قیامت گرفته است
شاعر بخوان، قیامت عالم شروع شد
«باز این چه شورش است» که در جان عالم است؟
«باز این چه شورش است»، محرّم شروع شد
سال تولّد غم او، شصت و یک نبود
با گریههای توبۀ آدم شروع شد
قرآن گشودهایم، برای تلاوتش
از ابتدای سورۀ مریم شروع شد
از کاف و ها گذشت و سوی یا و عین رفت
با صاد صبر، نالهزنان تا حسین رفت