- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۵۶۰
- شماره مطلب: ۳۹۶۴
-
چاپ
جامۀ احرام
دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شده است
دو ماه، جامۀ احرام ما، سیاه شده است
حکایت دل ما و غم غریبِ حسین
حدیث جاذبۀ کهربا و کاه شده است
نگاه مضطرب دختری، به روی پدر
طلوع عاطفه از اوّل پگاه شده است
برای آن که بگیرند، کودکان آرام
حسین، سایۀ پُر مهر خیمهگاه شده است
«حبیب» میرسد از راه، تشنهلب، هر چند
حجابِ آینه، گرد و غبار راه شده است
قیامت از عطشِ دیدنِ حسین به پاست
به هر که مینگری، تشنۀ نگاه شده است
فکنده چکمه به گردن، کسی به هیأت حر
شکسته میرود، انگار عذرخواه شده است
عجب ز کودک و گهواره نیست، در این دشت
ستاره، همسفر آفتاب و ماه شده است
از آن که ساغر «اَحلی مِنَ العسل» دارد
بپرس از چه زمان، عاشقی گناه شده است
جمال ساقی لبتشنگان، در این عرفات
هزار مرتبه با ماه، اشتباه شده است
گرفته راه نَفَس را به دشمن از چپ و راست
دلاوری که علمدار این سپاه شده است
میان معرکه پیچیده، بوی پیرهنش
مگر که یوسف زهرا، اسیر چاه شده است؟
زمین به لرزه درآمد، زمان گریست، مگر
حسین وارد گودال قتلگاه شده است؟
صدای بال زدنهای خسته میآید
کبوتر حرم، ای وای! بیپناه شده است
چه جای حیرت از این رنگِ ارغوانِ غروب؟
«شفق»، به خون گلوی علی، گواه شده است
-
تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
تو را در سجدۀ باران و بر سجّادۀ صحرا
به هنگام قنوت برگها، در «ربّنا» دیدم
-
آیات توکّل و رضا
مطلوب تمام اولیاء، مطلب اوست
آیات توکّل و رضا بر لب اوست
رایات قیام و صلح و صبر و ایثار
بر دوش حسین و حسن و زینب اوست
-
چتر آفتاب
نسیم صبح! بگو چشمهی گلاب، کجاست؟
صفای آیینهها و زلال آب، کجاست؟
بنفشهها همه از باغ لاله میپرسند:
که بیقرارترین روح انقلاب، کجاست؟
-
دامن دامن
مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم
رهآوردم بُوَد اشکی که دامندامن آوردم
مدینه! در به رویم وا مکن چون یک جهان ماتم
نیارد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم
جامۀ احرام
دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شده است
دو ماه، جامۀ احرام ما، سیاه شده است
حکایت دل ما و غم غریبِ حسین
حدیث جاذبۀ کهربا و کاه شده است
نگاه مضطرب دختری، به روی پدر
طلوع عاطفه از اوّل پگاه شده است
برای آن که بگیرند، کودکان آرام
حسین، سایۀ پُر مهر خیمهگاه شده است
«حبیب» میرسد از راه، تشنهلب، هر چند
حجابِ آینه، گرد و غبار راه شده است
قیامت از عطشِ دیدنِ حسین به پاست
به هر که مینگری، تشنۀ نگاه شده است
فکنده چکمه به گردن، کسی به هیأت حر
شکسته میرود، انگار عذرخواه شده است
عجب ز کودک و گهواره نیست، در این دشت
ستاره، همسفر آفتاب و ماه شده است
از آن که ساغر «اَحلی مِنَ العسل» دارد
بپرس از چه زمان، عاشقی گناه شده است
جمال ساقی لبتشنگان، در این عرفات
هزار مرتبه با ماه، اشتباه شده است
گرفته راه نَفَس را به دشمن از چپ و راست
دلاوری که علمدار این سپاه شده است
میان معرکه پیچیده، بوی پیرهنش
مگر که یوسف زهرا، اسیر چاه شده است؟
زمین به لرزه درآمد، زمان گریست، مگر
حسین وارد گودال قتلگاه شده است؟
صدای بال زدنهای خسته میآید
کبوتر حرم، ای وای! بیپناه شده است
چه جای حیرت از این رنگِ ارغوانِ غروب؟
«شفق»، به خون گلوی علی، گواه شده است