- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۵
- بازدید: ۱۰۸۵
- شماره مطلب: ۳۸۶۴
-
چاپ
شهر محنت
در ورود شام با شمر لعین
این چنین گفت «امّ کلثوم» حزین:
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پردهپوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبْوَد ازدحام
بلکه کمتر گرد عترت، صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایتپیشه، آن خصم رسول
بر خلاف گفتهی دخت بتول،
داد خُبث طینت خود را نشان
برد از دروازهی ساعاتشان
پشت آن دروازه، خلقی بیشمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زنهای شام
آتش و خاکستر از بالای بام
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
شهر محنت
در ورود شام با شمر لعین
این چنین گفت «امّ کلثوم» حزین:
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پردهپوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبْوَد ازدحام
بلکه کمتر گرد عترت، صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایتپیشه، آن خصم رسول
بر خلاف گفتهی دخت بتول،
داد خُبث طینت خود را نشان
برد از دروازهی ساعاتشان
پشت آن دروازه، خلقی بیشمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زنهای شام
آتش و خاکستر از بالای بام