- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۱۳۰۷
- شماره مطلب: ۳۸۲۸
-
چاپ
بی چاره نواز
ای که با عزّت و با شوکت و ناز آمدهای!
جان فدای تو! که بیچارهنواز آمدهای
ما اسیریم و غریبیم به ویرانۀ شام
منزل ما ز چه ای شاه حجاز! آمدهای؟
از پی سرکشی خستهدلان بهر صواب
ریش پُر خون، سر نی، راه دراز آمدهای
بس که خورده به لبت چوب یزید ملعون
با لب نیلی و با سوز و گداز آمدهای
جان سپرده ز فراق رخت این طفل حزین
کشتۀ دوری خود را به نماز آمدهای؟
بسته بازوی حریم تو به زنجیر جفا
بهر بگشودن این سلسله باز آمدهای
بهر دلجویی «فرخندۀ» خود از ره دور
جان فدای تو! که با عزّت و ناز آمدهای
-
اشک بر حسین
دارم از هجر رخت دیده چو رود جیحون
قلب بشْکسته، پُر اندوه؛ جگر، دجلۀ خون
آنقدر گریه کنم از غمت، ای شاه شهید!
تا دل خون شده از دیدهام آید بیرون
-
بارگاه حسین
زمین کرببلا شد چو خوابگاه حسین
گذشت از حرم کعبه، بارگاه حسین
امیدوار چنانم که روز رستاخیز
مرا خدای دهد جای در پناه حسین
-
مدح حضرت علیاکبر (ع)
دلم سیّار دشت کربلا شد
گرفتار شه گلگون قبا شد
تپیدی مرغ دل اندر بر من
فتاده شوق اکبر بر سر من
-
زبانحال حضرت فاطمه صغری (س)
چه شود اگر گذر، ای صبا! تو به سوی کرببلا کنی؟[1]
چو رسی به دشت بلا ز من، تو به اکبرم گلهها کنی
ز منِ شکستهدل، ای صبا! تو بگو به اکبر باوفا
چه شود که ای شه مهلقا! «نظری به جانب ما کنی؟»
بی چاره نواز
ای که با عزّت و با شوکت و ناز آمدهای!
جان فدای تو! که بیچارهنواز آمدهای
ما اسیریم و غریبیم به ویرانۀ شام
منزل ما ز چه ای شاه حجاز! آمدهای؟
از پی سرکشی خستهدلان بهر صواب
ریش پُر خون، سر نی، راه دراز آمدهای
بس که خورده به لبت چوب یزید ملعون
با لب نیلی و با سوز و گداز آمدهای
جان سپرده ز فراق رخت این طفل حزین
کشتۀ دوری خود را به نماز آمدهای؟
بسته بازوی حریم تو به زنجیر جفا
بهر بگشودن این سلسله باز آمدهای
بهر دلجویی «فرخندۀ» خود از ره دور
جان فدای تو! که با عزّت و ناز آمدهای