- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۴۷۱۶
- شماره مطلب: ۳۷۸۸
-
چاپ
زبان حال حضرت زینب کبری علیهاالسّلام
شمعسان سوختم و ابرصفت گرییدم
تا تن پارهی بیپیرهنت را دیدم
پر و بالم همه شد سوخته، ای شمع امید!
بس که پروانه صفت در طلبت گردیدم
دیدم از حنجر تو، خون خدا میجوشد
خم شدم، حنجر خونین تو را بوسیدم
خواستم چهره مزیّن کنم از خون خدا
مشتی از خون تو را بر سر و رو مالیدم
بهر پیدا شدنت، ای گل گلزار نبی!
همه گلهای گلستان تو را بوییدم
همه گلهای تو چون بوی تو را میدادند
بیخود از خود شدم و جسم تو را نادیدم
مات بودم، چه کنم تا به وصالت برسم
که ز حلقوم تو، ای شاه! صدا بشنیدم
گفتی ای خواهر غمدیده! حسین تو منم
زین بشارت به ره وصل، جبین ساییدم
بار دیگر سخن از حنجر ببریده بگو
ای امید دل غمدیده! مکن نومیدم
«کربلایی»! مکن اندیشه ز دیوان عمل
هاتفی گفت: گناهان تو را بخشیدم
-
ماه طلعت؟
نوای غم به گوش چرخ پیر است
و یا بانگ جگرسوز بشیر است
که میگوید ایا اهل مدینه
خبر آوردهام با سوز سینه
-
طفلان حضرت مسلم علیهم السّلام
قاتل کشیده خنجر برّان برای ما
در زیر تیغ بسته بُوَد دست و پای ما
از بهر کشتن این همه تعجیل از چه رو؟
ظالم! مگر چه بود به عالم، خطای ما
-
اربعین و جابر بن عبدالله انصاری
«شنیدستم که مجنون با دل زار
چو شد از مُردن لیلی خبردار»
گریبان چاک زد از بهر دلبر
به قبرستان شدی با دیدۀ تر
-
آتش و جوان هندو
چو هندو جوانی برفت از جهان
ز آتشپرستان هندوستان
به آیین خود آتش افروختند
در آتش، تن آن جوان سوختند
زبان حال حضرت زینب کبری علیهاالسّلام
شمعسان سوختم و ابرصفت گرییدم
تا تن پارهی بیپیرهنت را دیدم
پر و بالم همه شد سوخته، ای شمع امید!
بس که پروانه صفت در طلبت گردیدم
دیدم از حنجر تو، خون خدا میجوشد
خم شدم، حنجر خونین تو را بوسیدم
خواستم چهره مزیّن کنم از خون خدا
مشتی از خون تو را بر سر و رو مالیدم
بهر پیدا شدنت، ای گل گلزار نبی!
همه گلهای گلستان تو را بوییدم
همه گلهای تو چون بوی تو را میدادند
بیخود از خود شدم و جسم تو را نادیدم
مات بودم، چه کنم تا به وصالت برسم
که ز حلقوم تو، ای شاه! صدا بشنیدم
گفتی ای خواهر غمدیده! حسین تو منم
زین بشارت به ره وصل، جبین ساییدم
بار دیگر سخن از حنجر ببریده بگو
ای امید دل غمدیده! مکن نومیدم
«کربلایی»! مکن اندیشه ز دیوان عمل
هاتفی گفت: گناهان تو را بخشیدم