- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۳۰۰۰۰
- شماره مطلب: ۳۷۸۱
-
چاپ
مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)
رقیّه، دختر شاه شهیدان
ز هجران پدر شد دیده گریان
صدای گریهاش در آن دل شب
شرر زد بر دل و بر جان زینب
که ای بابا! که ای بابا! کجایی؟
چرا از کودکان خود جدایی؟
خرابه سوخت زآن ناله سراسر
پدر با سر پی دیدار دختر
دگر ویرانه شد آباد آن شب
دل دردانه بس شد شاد آن شب
دگر رفت از دلش صبر و تحمّل
سخن میگفت با گل همچو بلبل
به لبهای پدر لب تا که بنهاد
ببوسید، از نفس افتاد و جان داد
سکوت ای «محرم»! از این ماجرا کن
تقاضای جواز کربلا کن
-
اهتزاز
تا پرچم تو در اهتزاز است حسین!
پاینده و جاوید، نماز است حسین!
از خون تو محکم شده آیین نبی
اسلام هم از تو سرفراز است حسین!
-
میزبان کی این چنین آزار بر مهمان کند؟
این فلک تا کی ستم بر جان مظلومان کند؟
آشیان بیگناهان را چرا ویران کند؟
از چه فرزندان مسلم را به صد آوارگی
گاه در صحرا کشاند، گاه در زندان کند؟
-
مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)
به امّید پدر، یک شب به شهر شام خوابیدم
که شاید بینم اندر خواب، رخسار پدر؛ دیدم
مرا جا داد در آغوش مهرش از سرِ یاری
گه او بوسید رخسارم، منش گه چهره بوسیدم
مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)
رقیّه، دختر شاه شهیدان
ز هجران پدر شد دیده گریان
صدای گریهاش در آن دل شب
شرر زد بر دل و بر جان زینب
که ای بابا! که ای بابا! کجایی؟
چرا از کودکان خود جدایی؟
خرابه سوخت زآن ناله سراسر
پدر با سر پی دیدار دختر
دگر ویرانه شد آباد آن شب
دل دردانه بس شد شاد آن شب
دگر رفت از دلش صبر و تحمّل
سخن میگفت با گل همچو بلبل
به لبهای پدر لب تا که بنهاد
ببوسید، از نفس افتاد و جان داد
سکوت ای «محرم»! از این ماجرا کن
تقاضای جواز کربلا کن