- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۲۰۴۱
- شماره مطلب: ۳۷۵۸
-
چاپ
بانوی کاروان
فضا محو تاب و تب زینب است
گمانم که وقت نماز شب است
همه هاشمیات، مشغول ذکر
بیابان پر از نغمۀ یارب است
«طِرِمّاح»! محمل به سرعت مران
که بانوی این کاروان زینب است
همه کودکان را همه شب مدام
غریبانه ذکر خدا بر لب است
حسین است چون ماه و اطراف او
فروزنده هفتاد و دو کوکب است
بیابان بزن نالهای دل نشین
که دخت علی گشته محمل نشین
عجب کاروانی، خدا یارشان
اجل آید از ره به دیدارشان
متاع همه گشته خون گلو
خداوند عالم خریدارشان
شود حجشان با شهادت شروع
اسارت بود آخرِ کارشان
گواهی دهم در کنار فرات
بود آبشان خون رخسارشان
چو اینان عزیزان پیغمبرند
مبادا کنی ای فلک خوارشان
قضا را چه امری مقدرشده
که سقا پریشان اصغر شده
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
بانوی کاروان
فضا محو تاب و تب زینب است
گمانم که وقت نماز شب است
همه هاشمیات، مشغول ذکر
بیابان پر از نغمۀ یارب است
«طِرِمّاح»! محمل به سرعت مران
که بانوی این کاروان زینب است
همه کودکان را همه شب مدام
غریبانه ذکر خدا بر لب است
حسین است چون ماه و اطراف او
فروزنده هفتاد و دو کوکب است
بیابان بزن نالهای دل نشین
که دخت علی گشته محمل نشین
عجب کاروانی، خدا یارشان
اجل آید از ره به دیدارشان
متاع همه گشته خون گلو
خداوند عالم خریدارشان
شود حجشان با شهادت شروع
اسارت بود آخرِ کارشان
گواهی دهم در کنار فرات
بود آبشان خون رخسارشان
چو اینان عزیزان پیغمبرند
مبادا کنی ای فلک خوارشان
قضا را چه امری مقدرشده
که سقا پریشان اصغر شده