مشخصات شعر

مهمان سرگردان

بیا مهمان سرگردان کوفی را تماشا کن
ز احسان بهر این مهمان، سر و سامان مهیّا کن

 

چو شمعی در ره عشقت سراپا سوختم امشب
بیا پروانۀ پروانه را ای شمع! امضا کن

 

دگر ای میزبانِ سفرۀ ایجاد از رأفت
ز تن‌ها دل بُریدم، فکر این مهمان تنها کن

 

اگر چه میهمانم، بسته شد درها به روی من
بیا ای طوعه! امشب در به روی میهمان وا کن

 

اگر می‌خواستی فردا ببینی میهمانت را
بیا بازار قصّابان، تن بی سر تماشا کن

 

ندارم شکوه‌ای بر لب، گذشت آنها که با من شد
ولی با عمّۀ سادات ای کوفه! مدارا کن

مهمان سرگردان

بیا مهمان سرگردان کوفی را تماشا کن
ز احسان بهر این مهمان، سر و سامان مهیّا کن

 

چو شمعی در ره عشقت سراپا سوختم امشب
بیا پروانۀ پروانه را ای شمع! امضا کن

 

دگر ای میزبانِ سفرۀ ایجاد از رأفت
ز تن‌ها دل بُریدم، فکر این مهمان تنها کن

 

اگر چه میهمانم، بسته شد درها به روی من
بیا ای طوعه! امشب در به روی میهمان وا کن

 

اگر می‌خواستی فردا ببینی میهمانت را
بیا بازار قصّابان، تن بی سر تماشا کن

 

ندارم شکوه‌ای بر لب، گذشت آنها که با من شد
ولی با عمّۀ سادات ای کوفه! مدارا کن

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×