- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۱۰۸۴
- شماره مطلب: ۳۷۴۶
-
چاپ
لالۀ انگشت نما
بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
وای قاسم، عوضِ وا عطشا افتاده
چارهای کن که نمانند به رویِ دستم
عمهات از نفس و نجمه ز پا افتاده
کار، کارِ نظر شومِ حرامیها بود
اگر این لالۀ انگشت نما افتاده
به دلم ماند عمو نَه، که بگویی بابا
لبت از زمزمه و خنده چرا افتاده؟
خیز شاید کمکِ لرزش پایم باشی
کارم از رفتن اکبر به عصا افتاده
شده دشوار تماشای تو از سمت حرم
چقَدَر سنگ میانِ تو و ما افتاده
لشگری قصد طواف تو رسید و رد شد
بدنی حال در این سعی و صفا افتاده
دست در زیرِ تنت بردهام و میپرسم
بین این ساقه چرا این همه تا افتاده؟
قد کشیدی کمی از پا و کمی از سینه
بینِ اندام تو این فاصلهها افتاده
هرکجا تاخته اسبی کمی از تو رفته
لخته خونت همه جا در همه جا افتاده
کاکُلَت کنده شد و حرمله در مُشتَش برد
اثر پنجۀ او در سر و پا افتاده
میبرم تا درِ خیمه قد و بالایت را
چند عضوی ز تو ای وای کجا افتاده؟
ای ضریحِ حسنم، زود مُشَبَّک شدهای
در حرم با تو دمِ واحسنا افتاده
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
لالۀ انگشت نما
بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
وای قاسم، عوضِ وا عطشا افتاده
چارهای کن که نمانند به رویِ دستم
عمهات از نفس و نجمه ز پا افتاده
کار، کارِ نظر شومِ حرامیها بود
اگر این لالۀ انگشت نما افتاده
به دلم ماند عمو نَه، که بگویی بابا
لبت از زمزمه و خنده چرا افتاده؟
خیز شاید کمکِ لرزش پایم باشی
کارم از رفتن اکبر به عصا افتاده
شده دشوار تماشای تو از سمت حرم
چقَدَر سنگ میانِ تو و ما افتاده
لشگری قصد طواف تو رسید و رد شد
بدنی حال در این سعی و صفا افتاده
دست در زیرِ تنت بردهام و میپرسم
بین این ساقه چرا این همه تا افتاده؟
قد کشیدی کمی از پا و کمی از سینه
بینِ اندام تو این فاصلهها افتاده
هرکجا تاخته اسبی کمی از تو رفته
لخته خونت همه جا در همه جا افتاده
کاکُلَت کنده شد و حرمله در مُشتَش برد
اثر پنجۀ او در سر و پا افتاده
میبرم تا درِ خیمه قد و بالایت را
چند عضوی ز تو ای وای کجا افتاده؟
ای ضریحِ حسنم، زود مُشَبَّک شدهای
در حرم با تو دمِ واحسنا افتاده