- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۱۴۵۸
- شماره مطلب: ۳۵۸۹
-
چاپ
اخلاص و یقین
ای گل گلزار اخلاص و یقین
بانوی کاخ شرف، امّالبنین
نام تو چون فاطمه بُد فاطمه
قدر تو معلوم باشد بر همه
ای همه پاکان گواه پاکیات
عشق مات از شوکت افلاکیات
گوهر ارزندهی صبر و یقین
همسر پاک امیرالمؤمنین
اسوهی ایمان و ایثار و ادب
مادر شیر شجاعان عرب
ای ارادتمند زهرا و رسول
ای امانتدار گلهای بتول
تا قدم در خانهی عصمت زدی
گل به فرق خویش از عزّت زدی
روز اول با هزاران زیب و زین
خواندهای خود را کنیز زینبین
در وفاداری تو ای با وفا
میتوان گفت از ره صدق و صفا
صبر در کانون تو تحصیل کرد
زینب از تو بارها تجلیل کرد
حق گواه بینش و داناییات
جان فدای اشک عاشوراییات
عاقبت با آن همه قدر رفیع
جای بگرفتی به دامان بقیع
کاش روزی چون کبوترهای عشق
وا کنم از شوق جان پرهای عشق
پر زنم تا روضهی پاک بقیع
سر نهم با گریه بر خاک بقیع
چون «وفایی» با دل و جان حزین
گریم و گویم که یا امّالبنین
-
هیهات منّا الذله
خواندی حدیث خود را، هیهات منّا الذله
پیچید بین صحرا، هیهات منّا الذله
تو فاطمی سرشتی، با خون خود نوشتی
در موجی از بلایا، هیهات منّا الذله
-
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
سلام ما به مدینه، به قبلۀ جانش
سلام ما به رسول الله و گلستانش
سلام ما به حریمی که مهبط وحی است
که جبرئیل امین خادم است و دربانش
-
دل شعلهور
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
-
علقمه عطر گل یاس گرفت
چه بلایی است خدایا به سرم آمده است؟
از ره دور غمی در نظرم آمده است
تا پذیرای غمی سخت شوم، باردگر
اشک غم بدرقۀ چشم ترم آمده است
اخلاص و یقین
ای گل گلزار اخلاص و یقین
بانوی کاخ شرف، امّالبنین
نام تو چون فاطمه بُد فاطمه
قدر تو معلوم باشد بر همه
ای همه پاکان گواه پاکیات
عشق مات از شوکت افلاکیات
گوهر ارزندهی صبر و یقین
همسر پاک امیرالمؤمنین
اسوهی ایمان و ایثار و ادب
مادر شیر شجاعان عرب
ای ارادتمند زهرا و رسول
ای امانتدار گلهای بتول
تا قدم در خانهی عصمت زدی
گل به فرق خویش از عزّت زدی
روز اول با هزاران زیب و زین
خواندهای خود را کنیز زینبین
در وفاداری تو ای با وفا
میتوان گفت از ره صدق و صفا
صبر در کانون تو تحصیل کرد
زینب از تو بارها تجلیل کرد
حق گواه بینش و داناییات
جان فدای اشک عاشوراییات
عاقبت با آن همه قدر رفیع
جای بگرفتی به دامان بقیع
کاش روزی چون کبوترهای عشق
وا کنم از شوق جان پرهای عشق
پر زنم تا روضهی پاک بقیع
سر نهم با گریه بر خاک بقیع
چون «وفایی» با دل و جان حزین
گریم و گویم که یا امّالبنین