- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۱۵۰۸
- شماره مطلب: ۳۵۸۷
-
چاپ
آرامش دل
ای بنات النعش را تصویر پاک
حضرت امّالبنین روحی فداک
مانده کلکم در بنان نطق از بیان
تا چه گویم وصفت ای عرش آشیان
جرعهای از عشق در جانم بریز
گوهر فیضی به دامانم بریز
دیدهی دل چشم جانم باز کند
در مدیح خود زبانم باز کن
فاطمی آداب یا امّالبنین
چشمهی مهتاب یا امّالبنین
ای دل آرام حرم تاب علی
بعد زهرا شمع محراب علی
گر چه او را جز به زهرا دل نبود
باز از مهر تو هم غافل نبود
مایهی آرامش دل بر امام
کز تو بشناسد تو را بهتر امام
ای تو زهرای علی را زیر دست
میبری بر خامه تقدیر دست
تا قدم بر خانهی مولا زدی
گام رفعت بر سر دنیا زدی
هر کسی بر این شرافت اهل نیست
جای زهرا را گرفتن سهل نیست
خانه مولا که جز گوهر نداشت
هر چه گویی داشت یک مادر نداشت
آمدی جبران کمبود از تو شد
آنچه دل میخواست موجود از تو شد
دستیار زینب کبری شدی
خانهدار خانه مولا شدی
با علی مرتضی همسر شدن
بر دو سبط مصطفی مادر شدن
کس نشد دارای این قدر و مقام
جز تو ای مادر که بر نامت سلام
ای که در بیت ولایت جای توست
فخر آبای تو از ابنای توست
آل «عدنان» را چراغ خاندان
نسل «عامر» را شکوه جاودان
هم چو طوبی نخلهی بار آوری
زمزمی در امتداد کوثری
در بهشت آل عصمت نوبهار
چار فصل عشق را دائر مدار
با علی مهر تو را آمیختند
شوق را در جسم و جانت ریختند
خواستگارت را در این امر صواب
از زبان جان و دل دادی جواب
شعلهی عشق تو بنهفتن نداشت
با علی وصلت، بلی گفتن نداشت
در مقام از قدسیان برتر شدی
همنفس با نفس پیغمبر شدی
روح زینب را تسلی دادهای
تسلیت از داغ زهرا دادهای
دید اگر یوسف که مهر و ماه را
سجده آوردند آن درگاه را
تو ز یوسف خواب خوشتر دیدهای
ماه تابان با سه اختر دیدهای
ماه تابان با سه اختر در حضور
دامنت شد جلوگاه چار نور
چار فرزندت بزرگ عالمین
چار رکن کعبهی عشق حسین
چار فرزندت علی را نور عین
مرد عاشورای خونین حسین
چار گل پرورده در دامان تو
شاهدی بر عصمت و ایمان تو
بانویی همچون تو کو در اوج ناز
نازنینان علی را دلنواز
کز علی با جان و دل یاری کند
وز عزیزانش پرستاری کند
مهربان ای مادر ایثارها
گفتهای با، نوگلانت بارها
***
ای گرامیتر شما از جان من
پرورشگاه شما دامان من
هستیم با مهر زهرا بسته است
با حسین و با حسن پیوسته است
غنچههای من چو فردا وا شوید
خاکبوس راه این گلها شوید
چون شما جسمید و آنان جان مرا
عین عشق و جوهر ایمان مرا
در میان جسم و جان فرق است فرق
از زمین تا آسمان فرق است فرق
***
این سخن از پاکی آیین توست
در حقیقت از کمال دین توست
چار گوهر در صدف پروردهای
دُرّ دریای نجف پروردهای
گوهری تابان به دامان داشتی
لالهای زیبا به بستان داشتی
گوهرت دریایی از الماس بود
لالهی عباسیت عباس بود
همسر شیری تو و شیر آفرین
ای تو را بر پاکی شیرآفرین
شیر زادت شیر گیر کربلا
ساقی مستان امیر کربلا
شیر نوشاندیش و گفتی هان مباد
تا کنی پیش حسین از خویش یاد
شیر نوشاندیش و گفتی ای پسر
در ره او در گذر از جان و سر
ماهی و هم خانه با شمس الشموس
چار مولا را که گشتی خاکبوس
این خلوصت را عوض بخشیدهاند
دست عباس تو را بوسیدهاند
او ز لبهای ولی ذوالجلال
از «بنفسی انت» میگیرد مدال
این کرامت را که او دارا بود
نیمی از تو نیمی از مولا بود
ای عزادارت دل چاک بقیع
روضهخوان روضه پاک بقیع
خیز و پیش زینبت تعظیم کن
کربلا را با قدت ترسیم کن
قصهی پژمردن یاست بخوان
روضهی دستان عباست بخوان
دست عبدالله مظلومش بگیر
بوسه از رخسار معصومش بگیر
باز با آل هاشم بگو
تا چه آمد بر سر و بر چشم او
قد زینب باز هم خم میشود
روز عاشورا مجسم میشود
داغها بر سینهاش گل میکند
باز غمها را تحمل میکند
آهای دل خسته شب نزدیک شد
آسمان از آه تو تاریک شد
خیز و عبدالله را در بر بگیر
باز راه خانهی مادر بگیر
شد دل من در عزایت چاکچاک
حضرت امّالبنین روحی فداک
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
آرامش دل
ای بنات النعش را تصویر پاک
حضرت امّالبنین روحی فداک
مانده کلکم در بنان نطق از بیان
تا چه گویم وصفت ای عرش آشیان
جرعهای از عشق در جانم بریز
گوهر فیضی به دامانم بریز
دیدهی دل چشم جانم باز کند
در مدیح خود زبانم باز کن
فاطمی آداب یا امّالبنین
چشمهی مهتاب یا امّالبنین
ای دل آرام حرم تاب علی
بعد زهرا شمع محراب علی
گر چه او را جز به زهرا دل نبود
باز از مهر تو هم غافل نبود
مایهی آرامش دل بر امام
کز تو بشناسد تو را بهتر امام
ای تو زهرای علی را زیر دست
میبری بر خامه تقدیر دست
تا قدم بر خانهی مولا زدی
گام رفعت بر سر دنیا زدی
هر کسی بر این شرافت اهل نیست
جای زهرا را گرفتن سهل نیست
خانه مولا که جز گوهر نداشت
هر چه گویی داشت یک مادر نداشت
آمدی جبران کمبود از تو شد
آنچه دل میخواست موجود از تو شد
دستیار زینب کبری شدی
خانهدار خانه مولا شدی
با علی مرتضی همسر شدن
بر دو سبط مصطفی مادر شدن
کس نشد دارای این قدر و مقام
جز تو ای مادر که بر نامت سلام
ای که در بیت ولایت جای توست
فخر آبای تو از ابنای توست
آل «عدنان» را چراغ خاندان
نسل «عامر» را شکوه جاودان
هم چو طوبی نخلهی بار آوری
زمزمی در امتداد کوثری
در بهشت آل عصمت نوبهار
چار فصل عشق را دائر مدار
با علی مهر تو را آمیختند
شوق را در جسم و جانت ریختند
خواستگارت را در این امر صواب
از زبان جان و دل دادی جواب
شعلهی عشق تو بنهفتن نداشت
با علی وصلت، بلی گفتن نداشت
در مقام از قدسیان برتر شدی
همنفس با نفس پیغمبر شدی
روح زینب را تسلی دادهای
تسلیت از داغ زهرا دادهای
دید اگر یوسف که مهر و ماه را
سجده آوردند آن درگاه را
تو ز یوسف خواب خوشتر دیدهای
ماه تابان با سه اختر دیدهای
ماه تابان با سه اختر در حضور
دامنت شد جلوگاه چار نور
چار فرزندت بزرگ عالمین
چار رکن کعبهی عشق حسین
چار فرزندت علی را نور عین
مرد عاشورای خونین حسین
چار گل پرورده در دامان تو
شاهدی بر عصمت و ایمان تو
بانویی همچون تو کو در اوج ناز
نازنینان علی را دلنواز
کز علی با جان و دل یاری کند
وز عزیزانش پرستاری کند
مهربان ای مادر ایثارها
گفتهای با، نوگلانت بارها
***
ای گرامیتر شما از جان من
پرورشگاه شما دامان من
هستیم با مهر زهرا بسته است
با حسین و با حسن پیوسته است
غنچههای من چو فردا وا شوید
خاکبوس راه این گلها شوید
چون شما جسمید و آنان جان مرا
عین عشق و جوهر ایمان مرا
در میان جسم و جان فرق است فرق
از زمین تا آسمان فرق است فرق
***
این سخن از پاکی آیین توست
در حقیقت از کمال دین توست
چار گوهر در صدف پروردهای
دُرّ دریای نجف پروردهای
گوهری تابان به دامان داشتی
لالهای زیبا به بستان داشتی
گوهرت دریایی از الماس بود
لالهی عباسیت عباس بود
همسر شیری تو و شیر آفرین
ای تو را بر پاکی شیرآفرین
شیر زادت شیر گیر کربلا
ساقی مستان امیر کربلا
شیر نوشاندیش و گفتی هان مباد
تا کنی پیش حسین از خویش یاد
شیر نوشاندیش و گفتی ای پسر
در ره او در گذر از جان و سر
ماهی و هم خانه با شمس الشموس
چار مولا را که گشتی خاکبوس
این خلوصت را عوض بخشیدهاند
دست عباس تو را بوسیدهاند
او ز لبهای ولی ذوالجلال
از «بنفسی انت» میگیرد مدال
این کرامت را که او دارا بود
نیمی از تو نیمی از مولا بود
ای عزادارت دل چاک بقیع
روضهخوان روضه پاک بقیع
خیز و پیش زینبت تعظیم کن
کربلا را با قدت ترسیم کن
قصهی پژمردن یاست بخوان
روضهی دستان عباست بخوان
دست عبدالله مظلومش بگیر
بوسه از رخسار معصومش بگیر
باز با آل هاشم بگو
تا چه آمد بر سر و بر چشم او
قد زینب باز هم خم میشود
روز عاشورا مجسم میشود
داغها بر سینهاش گل میکند
باز غمها را تحمل میکند
آهای دل خسته شب نزدیک شد
آسمان از آه تو تاریک شد
خیز و عبدالله را در بر بگیر
باز راه خانهی مادر بگیر
شد دل من در عزایت چاکچاک
حضرت امّالبنین روحی فداک