- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۶۹۱
- شماره مطلب: ۳۵۷۵
-
چاپ
پروانه شد
این قصه را بشنو ز من
کز بعد زهرا بوالحسن
آن خسرو شیرین سخن
با قلب پر درد و محن
کردی برادر را طلب
گفتا که برخیز از وفا
رو در قبایل، یا اخا!
یک دختر نیکو لقا
کن خواستگاری بهر ما
زیبا رخ و نیکو نسب
آن دم عقیل خوش بیان
از خانهی شه شد روان
با شوق شد گردشکنان
در بین اعراب آن زمان
از هر طرف با صد تعب
از بهر دستور امام
در آن قبایل، بس تمام
گردش نمود آن نیکنام
تا بانویی والامقام
شد بهر مولا منتخب
تزویج شد با افتخار
با خسرو والا تبار
آمد به صد عز و وقار
در خانهی شاه کبار
نزد علی شاه عرب
قلب امام المتقین
مولا، امیر المؤمنین
خشنود و شادی آفرین
شکر و سپاسش را ببین
از لطف حق و فیض رب
چون ساکن آن خانه شد
بانوی آن کاشانه شد
بر شمع دین پروانه شد
در خواهش شاهانه شد
با احترام و با ادب
گفتا که ای عالی مقام
چون تو مرا خوانی به نام
اولاد زهرا یاد امام
افتند و من هم زین کلام
دارم غم و رنج و تعب
قرآن ناطق شاه دین
بروی بگفتا آفرین
فرمود دیگر بعد از این
خوانم تو را امّالبنین
خوش نام داری منتخب
در چارم شعبان جهان
گلشن شد و رشک جنان
شد نوگلی زیبا عیان
این بانوی با عزّ و شان
بر این طراوت شد سبب
امّالبنین با شوق و شور
با یاد خلاق غفور
آورد طفلش در حضور
دادش به حیدر با سرور
شه به لبش بنهاد لب
آن شافع یومُالمعاد
حیدر خدا را خانه زاد
بر روی کودک بوسه داد
عباس نامش را نهاد
ماه بنیهاشم لقب
چون از قماط آمد برون
آن دستهای ذی فنون
حیدر به قلبی پر ز خون
جاری شد اشکش از عیون
آه از دل این ام و اب
با ناله گفت امّالبنین
کای خسرو دنیا و دین
دیدی مگر عیبی در این
دستان طفل نازنین
از چیست گشتی مُلتهب
شه داد پاسخ جان من
این زینت دامان من
سرو است در بستان من
نور است در چشمان من
این گریه را باشد سبب
این طفل تو، ای نور عین!
همراه فرزندم حسین
آن تک سوار عالمین
رو آورد با شور و شین
در کربلا از امر رب
در آن زمین پر بلا
دستش شود از تن جدا
جان میسپارد از وفا
در راه سبط مصطفی
چشمِ ز خون تر، خشک لب
(خادم) بدون واهمه
کن گریه بر دو فاطمه
که بودشان بس زمزمه
در یثرب و در علقمه
غافل مشو زین مستحب
-
بهانه
امشب دلم گرفته بهانه، برای تو
بابا! بیا که آمده در سر، هوای تو
امشب اگر به گوشهی ویران گذر کنی
بر آن سرم که بوسه زنم، خاک پای تو
-
کودک جا مانده
این شنیدستم من از صاحبدلی
کاروان عترت آل علی،
در مسیر کوفه تا شام خراب
از عدو دیدند ظلم بیحساب
-
فرق منشق
چون صدای اکبر گلگونعذار
آمد از میدان به گوش شهریار
آمد و بنْشست با صد شور و شین
بر سر جسم علیاکبر، حسین
پروانه شد
این قصه را بشنو ز من
کز بعد زهرا بوالحسن
آن خسرو شیرین سخن
با قلب پر درد و محن
کردی برادر را طلب
گفتا که برخیز از وفا
رو در قبایل، یا اخا!
یک دختر نیکو لقا
کن خواستگاری بهر ما
زیبا رخ و نیکو نسب
آن دم عقیل خوش بیان
از خانهی شه شد روان
با شوق شد گردشکنان
در بین اعراب آن زمان
از هر طرف با صد تعب
از بهر دستور امام
در آن قبایل، بس تمام
گردش نمود آن نیکنام
تا بانویی والامقام
شد بهر مولا منتخب
تزویج شد با افتخار
با خسرو والا تبار
آمد به صد عز و وقار
در خانهی شاه کبار
نزد علی شاه عرب
قلب امام المتقین
مولا، امیر المؤمنین
خشنود و شادی آفرین
شکر و سپاسش را ببین
از لطف حق و فیض رب
چون ساکن آن خانه شد
بانوی آن کاشانه شد
بر شمع دین پروانه شد
در خواهش شاهانه شد
با احترام و با ادب
گفتا که ای عالی مقام
چون تو مرا خوانی به نام
اولاد زهرا یاد امام
افتند و من هم زین کلام
دارم غم و رنج و تعب
قرآن ناطق شاه دین
بروی بگفتا آفرین
فرمود دیگر بعد از این
خوانم تو را امّالبنین
خوش نام داری منتخب
در چارم شعبان جهان
گلشن شد و رشک جنان
شد نوگلی زیبا عیان
این بانوی با عزّ و شان
بر این طراوت شد سبب
امّالبنین با شوق و شور
با یاد خلاق غفور
آورد طفلش در حضور
دادش به حیدر با سرور
شه به لبش بنهاد لب
آن شافع یومُالمعاد
حیدر خدا را خانه زاد
بر روی کودک بوسه داد
عباس نامش را نهاد
ماه بنیهاشم لقب
چون از قماط آمد برون
آن دستهای ذی فنون
حیدر به قلبی پر ز خون
جاری شد اشکش از عیون
آه از دل این ام و اب
با ناله گفت امّالبنین
کای خسرو دنیا و دین
دیدی مگر عیبی در این
دستان طفل نازنین
از چیست گشتی مُلتهب
شه داد پاسخ جان من
این زینت دامان من
سرو است در بستان من
نور است در چشمان من
این گریه را باشد سبب
این طفل تو، ای نور عین!
همراه فرزندم حسین
آن تک سوار عالمین
رو آورد با شور و شین
در کربلا از امر رب
در آن زمین پر بلا
دستش شود از تن جدا
جان میسپارد از وفا
در راه سبط مصطفی
چشمِ ز خون تر، خشک لب
(خادم) بدون واهمه
کن گریه بر دو فاطمه
که بودشان بس زمزمه
در یثرب و در علقمه
غافل مشو زین مستحب