- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۶۶۵
- شماره مطلب: ۳۵۳۳
-
چاپ
نگاه لطف
اینجا مزار فاطمه امّالبنین است
با مادری غمدیده مدفون زمین است
کامّ ابوالفضل است اینجا خفته در خاک
او همسر مولا امیرالمؤمنین است
اینجا نهاده سر به خاک غربت و غم
مظلومهای کز مرگ گلهایش غمین است
گلهای او را اشقیا پرپر نمودند
فرزند او فرزند زهرا را معین است
در دامنش پرورده سرداری چو عباس
آری چنین زن مادری شیر آفرین است
خون گریه کن ای زائر شهر مدینه
بنگر که اینجا با غمی افزون قرین است
هم ناله با امّالبنین خونجگر شو
کز بار محنت خسته و زار و حزین است
شد جان او آزرده از رنج زمانه
بر سینهاش چون لاله داغی آتشین است
خاک مدینه حرمت او را نگهدار
کو اختر برج شرف بانوی دین است
ای زادهی امّالبنین بر ما نظر کن
بر درگهت چشم امید زائرین است
اینجا مکان یأس و نومیدی نباشد
زیرا نگاه لطف تو بر ما یقین است
ای «محسن صافی» چه باکت از قیامت
کو شافع روز جزا و واپسین است
-
آئینه دامن
آیا شود یک صبح روشن با تو باشم؟
من باشم و تو باشی و من با تو باشم
من باشم و تو در دیار آشنایی
در سرزمین یاس و سوسن با تو باشم؟
-
غریبستان ویران
دل مهدی هنوز آزرده از ظلم پلیدان است
هنوز او سینهاش خون از غریبستانِ ویران است
هنوزش نیست جز اشکِ غم و اندوهِ ویرانی
به قلب نازنینش، محنت و رنج فراوان است
-
عرفات
اینجا عرفات است، بیا گریه کنیم
در درگه رحمت خدا گریه کنیم
اینجا عرفات است، در اینجا باید
با قلب شکسته، بیریا گریه کنیم
اینجا عرفات است، بیا توبه کنیم
با ناله و عجز و التجا گریه کنیم
-
مهر خداوندی
الا ای عاشقان مژده که آمد نیمۀ شعبان
ز بوی تو گل نرجس جهان گردیده چون رضوان
ز جا برخیز ای ساقی ز باده مست مستم کن
جدایم کن ز دلتنگی، بنوشانم می عرفان
نگاه لطف
اینجا مزار فاطمه امّالبنین است
با مادری غمدیده مدفون زمین است
کامّ ابوالفضل است اینجا خفته در خاک
او همسر مولا امیرالمؤمنین است
اینجا نهاده سر به خاک غربت و غم
مظلومهای کز مرگ گلهایش غمین است
گلهای او را اشقیا پرپر نمودند
فرزند او فرزند زهرا را معین است
در دامنش پرورده سرداری چو عباس
آری چنین زن مادری شیر آفرین است
خون گریه کن ای زائر شهر مدینه
بنگر که اینجا با غمی افزون قرین است
هم ناله با امّالبنین خونجگر شو
کز بار محنت خسته و زار و حزین است
شد جان او آزرده از رنج زمانه
بر سینهاش چون لاله داغی آتشین است
خاک مدینه حرمت او را نگهدار
کو اختر برج شرف بانوی دین است
ای زادهی امّالبنین بر ما نظر کن
بر درگهت چشم امید زائرین است
اینجا مکان یأس و نومیدی نباشد
زیرا نگاه لطف تو بر ما یقین است
ای «محسن صافی» چه باکت از قیامت
کو شافع روز جزا و واپسین است