- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۲۳۲۲
- شماره مطلب: ۳۴۶۶
-
چاپ
یوسف تشنه
بهار تبزده قربانی خزان شده است
زمین بهانهی نفرین آسمان شده است
سر مفسّر قرآن به رحل نیزه نشست
و خاک غم به سر خیل قاریان شده است
بگو ز سنگزنان، نینشین مراقب باش
حسین طاق دو ابروی تو نشان شده است
شبی درون تنور و دمی به روی درخت
گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است
دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟
برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!
درون طشت که رفتی نترس عزیز دلم
سفارش لب خشکت به خیزران شده است
بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن
ببین چه ولولهای بین کاروان شده است
-
راوی زخمهای دیرین
کودکی باغی از ریاحین است
آسمانش ستاره آذین است
کودکی فصل خوب خاطرههاست
و پر از روزهای شیرین است
-
طوقی دل
طوقی دلم به گنبدت زائر شد
پرچم که سیاه شد قلم شاعر شد
پیک از طرف فاطمه آورده خبر
پیراهن مشکی شما حاضر شد
-
زبور اشک
روشن شد از چراغ حسینیه طور اشک
خورشید غبطه میخورد اینجا به نور اشک
داودهای مرثیه از راه میرسند
با آیههای تشنه لبی از زبور اشک
یک شب به رونمایی این شعرها بیا
در محفل صمیمی ما با حضور اشک
-
قصور این همه شمشیر قد بلندت کرد
همین که کردی ادا رسم دست بوسی را
شبیر داد به دستت عصای موسی را
به روی اسب نشستی شبیه بابایت
ندیده چشم فرشته چنین جلوسی را
یوسف تشنه
بهار تبزده قربانی خزان شده است
زمین بهانهی نفرین آسمان شده است
سر مفسّر قرآن به رحل نیزه نشست
و خاک غم به سر خیل قاریان شده است
بگو ز سنگزنان، نینشین مراقب باش
حسین طاق دو ابروی تو نشان شده است
شبی درون تنور و دمی به روی درخت
گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است
دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟
برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!
درون طشت که رفتی نترس عزیز دلم
سفارش لب خشکت به خیزران شده است
بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن
ببین چه ولولهای بین کاروان شده است