مشخصات شعر

سوغاتی سفر

ای نیزه‌دار، آینه بر نیزه می‌بری

خواهی چگونه از وسط شهر بگذری؟

 

از کوچه‌های خلوت آنجا عبور کن

خوب است اندکی به اباالفضل بنگری

 

کمتر بخند، قاری قرآن دلش شکست

بر آیه‌ها قسم که تو بی‌دین و کافری

 

دیگر بس است، نیزۀ خود را زمین مکوب

تو از یهودیان محل سنگ‌دل‌تری

 

دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت

حالا تو صاحب دو سه تا، کیسۀ زری

 

با رقص نیزۀ پدرم قصد کرده‌ای

در پیش چشم عمه لجم را درآوری؟

 

داری گل سری که عمویم خریده است

بی‌آبرو! برای که سوغات می‌بری؟

 

حس می‌کنم به دختر خود قول داده‌ای

از کربلا براش دو خلخال می‌خری

 

برگرد و زود مقنعۀ عمه را بده

در حجره‌های شهر، حراج است روسری

سوغاتی سفر

ای نیزه‌دار، آینه بر نیزه می‌بری

خواهی چگونه از وسط شهر بگذری؟

 

از کوچه‌های خلوت آنجا عبور کن

خوب است اندکی به اباالفضل بنگری

 

کمتر بخند، قاری قرآن دلش شکست

بر آیه‌ها قسم که تو بی‌دین و کافری

 

دیگر بس است، نیزۀ خود را زمین مکوب

تو از یهودیان محل سنگ‌دل‌تری

 

دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت

حالا تو صاحب دو سه تا، کیسۀ زری

 

با رقص نیزۀ پدرم قصد کرده‌ای

در پیش چشم عمه لجم را درآوری؟

 

داری گل سری که عمویم خریده است

بی‌آبرو! برای که سوغات می‌بری؟

 

حس می‌کنم به دختر خود قول داده‌ای

از کربلا براش دو خلخال می‌خری

 

برگرد و زود مقنعۀ عمه را بده

در حجره‌های شهر، حراج است روسری

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×