- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۰۴
- بازدید: ۱۱۲۸
- شماره مطلب: ۳۴۳۲
-
چاپ
بوسهگاه
بوسهگاه پنج معصوم از بدن افتاده است
پیش راه کعبه دست بتشکن افتاده است
غرق در دریای اشک خون، که مشکش پاره شد
دیده خونباران، ولی لب از سخن افتاده است
مشک را با همت دندان کشیده در بغل
مثل طفلی مشک او زیر بدن افتاده است
تیغ از فرق سرش، تا بین ابرو را شکافت
آنچنان شد که عدو هم از زدن افتاده است
کاسۀ سر آنقدر خون ریخت کزآن بازماند ...
کاسۀ چشمی که از خون ریختن افتاده است
بر لب او نعرۀ انّی اُحامی خشک شد
بس که این شیر دلاور در مَحَن افتاده است
خواست گیرد انتقام کوچه را اما نشد
دست او از پاسخ سیلی زدن افتاده است
یکصدا گفتند: واعمّاه واویلا عمو!
بعد از اینها کار، دست اهرمن افتاده است
باز شد دست عدو و بسته شد دستان ما
خیمهها دیگر به دست راهزن افتاده است
نعش او را لااقل راهی دارالحرب کن
کار او دیگر از این دیر آمدن افتاده است
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
بوسهگاه
بوسهگاه پنج معصوم از بدن افتاده است
پیش راه کعبه دست بتشکن افتاده است
غرق در دریای اشک خون، که مشکش پاره شد
دیده خونباران، ولی لب از سخن افتاده است
مشک را با همت دندان کشیده در بغل
مثل طفلی مشک او زیر بدن افتاده است
تیغ از فرق سرش، تا بین ابرو را شکافت
آنچنان شد که عدو هم از زدن افتاده است
کاسۀ سر آنقدر خون ریخت کزآن بازماند ...
کاسۀ چشمی که از خون ریختن افتاده است
بر لب او نعرۀ انّی اُحامی خشک شد
بس که این شیر دلاور در مَحَن افتاده است
خواست گیرد انتقام کوچه را اما نشد
دست او از پاسخ سیلی زدن افتاده است
یکصدا گفتند: واعمّاه واویلا عمو!
بعد از اینها کار، دست اهرمن افتاده است
باز شد دست عدو و بسته شد دستان ما
خیمهها دیگر به دست راهزن افتاده است
نعش او را لااقل راهی دارالحرب کن
کار او دیگر از این دیر آمدن افتاده است