- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۱۷۰۰
- شماره مطلب: ۳۴۳۱
-
چاپ
سهم
پسر ام بنین نقش زمین واویلا
شد شکسته سر او تا به جبین واویلا
مادرش نیست ولی فاطمه آمد به برش
خوانده سقای حرم را ز عنایت پسرش
تیر در سینه خدایا به روی خاک افتاد
وای در پیکر او بار دگر چاک افتاد
تیر از پهلو و پشت کمرش زد بیرون
ای خدا خون دل از چشم ترس زد بیرون
گلهای گرگ رسیده است کنار بدنش
مانده بر هر سرنیزه کمی از پیرهنش
بوریا هم نکند کار به جای کفنش
شده دعوا به سر سهم گرفتن ز تنش
نقش اکبر به عبا جمع شد امّا این نه!
لشگری از شهدا جمع شد امّا این نه!
اثری از قد و بالای علمدار نماند
کسی بیبهره از او در صف کفّار نماند
رفت و میرفت حسین خسته به سوی گودال
زینت از گوش بگیرند تمام اطفال
ورنه با غیض و غضب زینتشان میدزدند
اول ساعت شب زینتشان میدزدند
او اگر بود حسین راهی گودال نبود
او اگر بود نمیشد رخ اطفال کبود
من چه گویم که چه بر حال زنان آوردند
تازیانه عوض تیغ و سنان آوردند
خوب شد ام بنین همره این قافله نیست
از اسیران جفا دیدهی این قافله نیست
ورنه میرفت دل خسته و با چشم پرآب
همره دختر زهرا به سوی بزم شراب
-
دروازه، خرابه، کوچه و بزم یزید
الشام، همانجا که به ما بد کردند
بی غیرت و بی دین، همگی بی دردنددروازه، خرابه، کوچه و بزم یزید
هر چه که بگویی سرمان آوردند -
تو یادگار آخرین کربلایى
یا باقر از فرط غمت افسرده گشتیم
از غصۀ جانسوز تو پژمرده گشتیم
هر شیعه در دل، حجلۀ داغ تو بسته
سنگینى داغت دل ما را شکسته
-
غلام حیدر
از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم
از ازل تا روز محشر ریزهخوار این درم
مرتضی خود گفته بابای من مسکین بُود
او بود بابا و زهرای مطهر مادرم
-
مثل ضریح شش گوشه
آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه
حرم برای تو شه کرم میسازه
آخر برات یه گنبد طلا میسازیم
شبیه گنبد امام رضا میسازیم
سهم
پسر ام بنین نقش زمین واویلا
شد شکسته سر او تا به جبین واویلا
مادرش نیست ولی فاطمه آمد به برش
خوانده سقای حرم را ز عنایت پسرش
تیر در سینه خدایا به روی خاک افتاد
وای در پیکر او بار دگر چاک افتاد
تیر از پهلو و پشت کمرش زد بیرون
ای خدا خون دل از چشم ترس زد بیرون
گلهای گرگ رسیده است کنار بدنش
مانده بر هر سرنیزه کمی از پیرهنش
بوریا هم نکند کار به جای کفنش
شده دعوا به سر سهم گرفتن ز تنش
نقش اکبر به عبا جمع شد امّا این نه!
لشگری از شهدا جمع شد امّا این نه!
اثری از قد و بالای علمدار نماند
کسی بیبهره از او در صف کفّار نماند
رفت و میرفت حسین خسته به سوی گودال
زینت از گوش بگیرند تمام اطفال
ورنه با غیض و غضب زینتشان میدزدند
اول ساعت شب زینتشان میدزدند
او اگر بود حسین راهی گودال نبود
او اگر بود نمیشد رخ اطفال کبود
من چه گویم که چه بر حال زنان آوردند
تازیانه عوض تیغ و سنان آوردند
خوب شد ام بنین همره این قافله نیست
از اسیران جفا دیدهی این قافله نیست
ورنه میرفت دل خسته و با چشم پرآب
همره دختر زهرا به سوی بزم شراب