- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۴
- بازدید: ۱۶۰۳
- شماره مطلب: ۳۴۱۹
-
چاپ
مضایقه
طفلی به روی دست، رجزخوان کربلا
در گردباد آخر طوفان کربلا
بر آسمان دست پدر همچو قرص بدر
در جزر و مد فتاده بیابان کربلا
معراج رفته بود و دوباره نزول کرد
زیر عبا؛ پیمبر و قرآن کربلا
فوارههای خون گلویش به عرش رفت
تندیس پایداری میدان کربلا
وقتی صدای خندۀ دشمن بلند شد
از پا نشست مادر گریان کربلا
موجی به سمت خیمه و موجی به سمت دشت
دریای پرتلاطم و حیران کربلا
«از آب هم مضایقه کردند» ای دریغ
اینگونه بود ... قصۀ «مهمان کربلا»
-
زهرای سوم
ای مقامت، فراتر از مریم!
ای شکوهت، رساتر از حوّا!
«امّ کلثوم»! خواهر زینب!
عصمتالله دوّم زهرا!
-
من ندانم...
تمام درد بر جانم نشسته
رد خون روی دستانم نشستهتو خوردی خیزران و، من ندانم
چرا زخمش به دندانم نشسته -
ستاره بر تن مهتاب
چو زینب پیکرش را آب میریخت
ستاره بر تن مهتاب میریختهمه دیدند چون زهرای اطهر
ز هر جای تنش خوناب میریخت -
صلّی اللّه علیک یا قاسم بن الحسن
ید موسی و مسیحایی عیسی دارد
نفس تیغ کفش معجز احیا دارد
حسنی زاده، ولی ابن حسینش گویند
این حسینی، حسنی رزم تماشا دارد
مضایقه
طفلی به روی دست، رجزخوان کربلا
در گردباد آخر طوفان کربلا
بر آسمان دست پدر همچو قرص بدر
در جزر و مد فتاده بیابان کربلا
معراج رفته بود و دوباره نزول کرد
زیر عبا؛ پیمبر و قرآن کربلا
فوارههای خون گلویش به عرش رفت
تندیس پایداری میدان کربلا
وقتی صدای خندۀ دشمن بلند شد
از پا نشست مادر گریان کربلا
موجی به سمت خیمه و موجی به سمت دشت
دریای پرتلاطم و حیران کربلا
«از آب هم مضایقه کردند» ای دریغ
اینگونه بود ... قصۀ «مهمان کربلا»